اولین روز /دومین ماه/ سومین فصل/چهارمین سال
از لحظه ایی که میفهمی یک موجودی از تو و شریک زندگیت شکل گرفته و داره رشد میکنه ، دنیایی از احساسات جدید و رنگارنگ توی قلبت پدیدار میشه ، اولش شروع میکنی به خیالبافی و خودتو با یک پسر یا یک دختر کوچولو در حال قدم زدن و خوش و بش تصور میکنی ... بعد به خودت میگی کدومش بیشتر بهت میاد ! نیم نگاهی به همسرت میکنی و یواشکی به جای اونم خیالپردازی میکنی . قند توی دلت آب میشه وقتی که توی آغوشش یک نوزاد را به تصویر میکشی ... بخصوص اونروزایی که شب از سرکار میای خونه و چشمت به لباسهای نیم وجبی و اسباب بازیهای جورواجوری میافته که مامانی با ذوق و شوق قلبی فراوون و البته با ابراز احساسات زبونی یکی یکی نشونت میده و حسودیت میشه که چرا مث...