گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

جشن تولد من و پرهام

فردا ١٥ مرداد است و سالگرد تولد من و پرهام . به زودی با یک پست ویژه بر میگردم . البته از دوستانی که پیشاپیش این روز را به ما تبریک گفتند تشکر جانانه ایی میکنیم و اگه اشکالی نداشته باشه نظرات را تایید نمیکنم و توی پست بعدی کادوهای قشنگشون را یکجا نمایش میدهیم   .   منتظر حضور پر مهر و محبت شما در جشن تولد وبلاگیمون هستیم .     اینم یک عکس از بابامحسن وقتی کوچولو بوده به پیشنهاد مامانی ... ...
14 مرداد 1390

ربنا ...

حلول ماه رمضان بر شما مبارک    از همه دوستان التماس دعا داریم   طاعات و عباداتتان قبول حق       http://www.upload.iran-forum.ir/uploads/1312286691.mp3   برای دانلود دعای ربنا : بر روی لینک بالا راست کلیک و بعد گزینه Save target as ...  را بزنید    سوره آل عمران - آیه شماره ۸ رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنک رَحْمَةً إِنَّک أَنتَ الْوَهَّابُ بارالها، دل های ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشنده بی عوض و منت. ...
10 مرداد 1390

گامی بزرگ برای پرهام

نزدیک شدن به روز تولد پرهام بازم مامانی را یاد این نکته انداخته که آقاپسرش دیگه داره بزرگ میشه و باید توی رفتاراش هم اینو ثابت کنه . پس دوباره عزمشو جزم کرده که پرهام را از دست پوشک خلاص کنه ... از شما چه پنهون دو سه روزه که پرهامی اولین نشانه های مسولیت پذیری را بروز داده ! و داره یاد میگیره دنیا حساب کتاب داره ! و باید خودشو کنترل کنه و در جای مناسب ج..ش کنه ! هر چند ناغافل یکی دوبار از دستش در رفته ولی بازم خداراشکر توی خونه یا روی مبلها نبوده ... شما هم دیگه میتونید عکس العمل مامانی را تصور کنید ولی من میگم عیب نداره این بچه از اول عمرش به کاری عادت کرده و نمیشه انتظار داشت یکی دو روزه روششو عوض کنه    البته خرابکاری و کثیف ...
6 مرداد 1390

تولد تولد

امروز دومین سالگرد تولد یکی دیگه از دوستان خوب پرهامِ و البته یکی از بهترین دوستان وبلاگی ماست و بر ما لازمه که این روز خاطره انگیز را به خودش و بابا و مامان عزیزش تبریک بگیم و از خدا برای این خانواده گرامی شادکامی و تندرستی و موفقیت آرزو کنیم و به رسم یاد بود این کارت پستال ناقابل تقدیم برای عرض تبریک  . اما از پرهام بگم که داره کم کم وارد سومین سال زندگیش میشه .  ماه مرداد از راه میرسه و خاطرات زیادی را به ذهن من و مامانی میاره . خاطرات بسیار بد سال 86 که دقیقا روز پانزدهم مرداد به رویاهای قشنگمون پایان داد توی همون بیمارستانی که خودم بدنیا اومده بودم ! و اصلا فکرشم نمیکردیم که خدا دق...
29 تير 1390

غیبت بابائی

سلام به مهربانان و دوستان خوبمون . نیمه شعبان بر شما مبارک باشه . بابائی یک مسافرت کوتاه بوده و تازه برگشته . ضمنا علی اینا امروز رفتند مشهد . ولی به علت گرمای هوا بهترین کار موندن توی خونه است ! پی نوشت : بچگی هام از تعطیلات تابستون لذت میبردم ولی دیگه از این بعدازظهر های طولانی و گرم و کسل کننده بیزارم . دوست ندارم انرژی منفی بدم اما دست خودم نیست ...بیحــــــــــــــــالم ! پی نوشت ٢ الان متوجه شدم پدر بزرگوار یکی از مامانهای مهربون وبلاگی رفت پیش خدا ...  از همین جا برای بازماندگان صبر و برای آن مرحوم رحمت و آمرزش ایزدی مسئلت داریم ( وبلاگ نازدار مامانش ماهان ) ...
28 تير 1390

صدای پرهام1

اینم یک مکالمه کوتاه از پرهام !   http://www.upload.iran-forum.ir/uploads/1310222267.mp3     یا برای دانلود روی لینک بالا راست کلیک و ... Save Target as   را بزنید   ...
19 تير 1390

پرهام و نزدیکان

با کمی تاخیر تولد یکی از دوستان خوب پرهام ( سعید رضا امید مامان بابا ) را بهش تبریک میگیم و با اجازه یک عکس دونفره وبلاگی هم انداختیم که اینجا به یادگار ثبت میکنیم . چند روز پیش مادرم به خاطر جراحی چشم ( آب مروارید ) در بیمارستان بستری شد که الحمدالله عمل جایگزینی لنز مصنوعی بدون بیهوشی کامل انجام شد و حال مامان بزرگ هم الان خوبه و پرهام بازم میتونه بره طبقه بالا و از خوراکیهای مخصوص و سفارشی بهره مند بشه . خوبه والله !!! پرهام راهشو بلد شده چون مامانی بهش گفته باید قبلش اجازه بگیری . میاد انگشتشو مثله بچه مدرسه اییها میگیره جلو صورتش و اجازه میگیره ! هنوز جواب مثبت ما را نگرفته تو پله هاست ! خلاصه خیلی بامزه داد میزنه " مصوم جون " (...
15 تير 1390

دو عکس قدیمی

قبل از هرچیز تولد زهرا کوچولو را به دوست خوبم تبریک میگم ( وبلاگ زهرا کوچولو و باباش ) امیدوارم از کادوی ناقابل ما خوشش بیاد .  بعد عید مبعث را به شما دوستان خوبمون تبریک میگم و یک معذرت خواهی به خاطر غیبت این چند روز   اما این تعطیلات را رفتیم تهران ...  چقدر گرم و چقدر هوا آلوده بود . خب یک جشن عروسی دعوت بودیم و باید میرفتیم . ( پسر عموی مامانی ) البته بیشترش خونه خاله بودیم آقا پرهام که نقل همه جا شده . به خصوص که لحظه ایی سکوت نمیکنه و مثلا حرف میزنه ! چقدر کلمات جدید یاد گرفته ! منتها با تعداد حروف محدود : مثلا آلبالو : آدادو  گیلاس : ایداس  هندونه : اِدونه  حتما صداشو اینجا میذا...
12 تير 1390

با پرهام

بعد از تحقیقات فراوان اینترنتی و اونترنتی تصمیم گرفتیم تا یک مدتی همچنان از امکانات دستشویی همراه بهره مند باشی و مای بی بی کما کان ماهانه برات شارژ بشه ! ( شارژ عادی ... نه شگفت انگیز ...! ) تا ببینیم چه شود ... راستی جوجه اردک را شوهر دادیم رفت ! با جهیزه کامل ( شامل سرویس غذاخوری و آبخوری مارک دار ! ) و یک واحد مسکونی مستقل و طبق طبق افاده ...! حیوونی راحت شد چون چندباری موند زیر دست و پای پرهام و نزدیک بود جوون مرگ شه . پرهامم که مثل ناپدری ها اصلا ابراز ناراحتی نکرد . .. وای عکس عروس خانم لو رفت ...! آخرین خرابکاری شما مربوط میشه به چند روز پیش که ریموت دزدگیر ماشین را انداختی توی آب و شانس آوردی که بابا تونس...
6 تير 1390