گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

تولد یکی از ما سه نفر

1390/11/25 15:23
نویسنده : بابا محسن
1,747 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستان خوب و با وفای خودمون

چند روز پیش یک پست جدید آماده کردم و بعد از چند بار خوندن و ویرایش و سانسور ،  دکمه " ارسال مطلب .." را زدم . متوجه شدم اینترنت قطع شده ... سرتون را درد نیارم  کپی پیست هم کارساز نشد و مطلب پرید !

خلاصه اش این بود که : امسال علیرغم وجود عامل مخربی به نام پرهام ! تصمیم گرفتیم به در و دیوار خونه صفایی بدیم که دادیم ... فرشها را هم بدیم بیرون بشویند که دادیم و گرفتیم و پهن کردیم پرده و مبل و بوفه و ... کل خونه را یکجا بتکونیم که تکوندیم  .شب آخر ساعت 12 شب که سه تایی نشستیم پای تلویزیون و البته بیشتر به در و دیوار نگاه میکردیم تا تصویر تلویزیون ...و لذت میبردیم ... بخصوص صدای شرشر آب هم که میومد و حسابی آرامبخش و رومانتیک شده بود ...! صدای آب ...!؟ از تو اتاق خواب ؟!

صبح شد و آقای لوله کش تشریف آوردن یک خط دایره وار روی دیوار و سقف کشید و گفت این مقدار باید شکافته بشه تا برسیم به محل ترکیدگی ...! انگار قرار بود فرق سر من شکافته بشه ... همون لحظه " اشهد ان الله ... "و ...

مهمترین تصمیم استراتژیکی اعزام پرهام به خونه خاله بود ... اگه میدید که چه بیرحمانه جناب کلنگ پوست ترگل ورگل دیوارها را نوازش میکنه آخر و عاقبت بقیه دیوار اتاقها معلوم بود ...

اذیتتون نکنم فرغون فرغون خاک از تو خونمون میرفت تو کوچه ! به این میگن گرد گیری !!!!

و دقیقا آقای لوله کش قیافش شبیه غول آخر بازی های رایانه ایی شده بود و ما هم انگار " گیم آور " شده بودیم ...

القصه یک خونه تکونی دیگه مستفیض شدیم - خدا قسمتتون نکنه و انشالله گرد خونه هاتون همیشه نرم !

این تاخیرها از این قرار بود - وگرنه دلم برای دوستانمون خیلی تنگ شده . البته حتما میام و تک تک بهتون سر میزنم - هر چند یک ذره وقت آزاد هم که داشتیم برامون کلاس گذاشتن ...

اما نکته مهم این پست واجب الارسال ...! این بود

هر چند ولنتاین هیچ ربطی به ما ایرانیها نداره ، ولی وقتی از راه میرسه منو یاد روز تولد همسر عزیزم میندازه

همسر عزیزم مثل همیشه ساده و بی آلایش میگم تولدت مبارک  و آرزوی قلبی منو که خودت میدونی ... انشالله همیشه وجودت گرما بخش خونمون باشه و خدا این مامان مهربون را هیچوقت از پسرکوچولوی شیطون و پرحرفمون نگیره

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (23)

فریبا
25 بهمن 90 23:33
سلام
واااااااااااااااای چه ضد حالی بابا...
خسته نباشید واقعااااااااا
تولد همسر مهربونتون رو صمیمانه به شما تبریک میگم امید وارم سالهای سال در کنار هم خوشبخت باشید و زندگی ایی سرتا سر عشق داشته باشید

سلام - خودتون شاهد بودین که گفتم صبر کنیم حالا برا خونه تکونی زوده ... یه چیزی میدونستم . فکر کردین فقط خانمها حس ششم دارن ...! هرچه بود به پرهام خوش گذشت اینروزا...
از طرف مامانی هم تشکر میکنم .
لواشک
26 بهمن 90 3:24
درکتون میکنم دقیقا منم هروقت بخوام یه حال اساسی به اتاقم بدم همچین بلایی سرم میاد برا همینه که سالهاست اتاقمو مرتب نکردم
مامان خانم تولدتون مبارک صدسال به این سالها چه جالب یعنی مامان پرهام چند سال و دوروز از من بزرگترن دوروز مونده به تولد لواشک ایشالا سالیان سال کنار خونوادتون شادباشید و سه نفرتون مستدام و پایدار تنها هدیه ای که میشه به صورت مجازی به کسی داد همین الان چیدمش

منم باهات موافقم - اصلا نون کسی را نباید آجر کرد چه برسه خونه اش را هم تو سرش خراب کنی - اگه بدونی عنکبوتها چقدر زحمت میکشن تا یک سقفی بالای سرشون باشه ....
پس تولدت مبارک باشه - بابت هدیه هم ممنون - ایشالله جبران کنیم ...
مامان پاتمه
26 بهمن 90 9:45
وای خدای من چه کابوسی کلی دلم سوخت مخصوصا واسه مامانی پرهام

بیشتر واسه مامانی دلم سوخت تا بابایی حسودیش بشه

راستی تولد مامانی خیلی خیلی مبارک

بیچاره بابائی ...! آخه حسود هم نیست ...! حالا که این کامنت را تایید نکنم ...!!!!
خیلی خیلی مرسی !



هستی
26 بهمن 90 19:33
به به تولد مامانی پرهام جون مبارک خدا نصیب نکند از این گردگیری های دوباره خدا قوت خسته نباشین
Rahro
26 بهمن 90 21:27
مرداب به رود گفت : چه کردی که زلالی ؟ گفت : " گذشتم "

آفرین - چه تعبیر قشنگی ...
مامان محمدرضا
26 بهمن 90 22:43
سلام تولد ماماني مبارك ،،،،،،،،،،،،¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،،،،،،،¨€¨€???¨€¨€ ،،،،،،،،¨€??????¨€¨€ ،،،،،،،،¨€???????¨€¨€ ،،،،،،¨€¨€???¨ˆ¨ˆ¨ˆ??¨€¨€،،،،¨€ ،،،،،،¨€???¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ???¨€،آپم،،¨€ ،،،،¨€¨€???¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ??¨€،،،،،،¨€ ،،،،¨€???¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ??¨€،،،،،،¨€ ،،،،¨€???¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ??¨€،،¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،¨€¨€??¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ??¨€،،¨€¨€¨€¨€¨€،،،،¨€ ،،،،،،¨€???¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ???¨€¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،،،¨€¨€???¨ˆ¨ˆ???¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،¨€¨€¨€¨€??????¨€¨€¨€¨€¨€¨€????????????¨€¨€¨€ ،،¨€¨€??¨€¨€????¨€¨€¨آپم€¨€¨€???¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ?????¨€¨€ ¨€¨€????¨€¨€??¨€¨€¨€¨€¨€¨€???¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ????¨€¨€ ¨€??????¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€???¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ????¨€ ¨€????????¨€¨€¨€¨€¨€???¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ????¨€¨€ ¨€¨€??????¨€¨€¨€¨€¨€????¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ???¨€¨€¨€ ،،¨€¨€?????¨€¨€¨€?¨€¨€????¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ????¨€¨€ ،،،،¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€????¨€¨€?????????¨€¨€¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،¨€???????¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،¨€¨€???????¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،،،¨€¨€??????¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،،،،،¨€¨€????¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،،،،،،،¨€ ¨€¨€¨€¨€
دکمه
27 بهمن 90 8:56
ممنون بابت تبریکاتتون....
فرشته مامان امین رضا
27 بهمن 90 18:38
سلام بابائی خسته کارانباشین واقعاخداقوت انشااله همیشه شادوسلامت باشین
hamkoly
27 بهمن 90 20:03
سلام با عکسهای نی نی تون یه تقویم درست کنید به راحتی با طرحهای آماده عکس پرینت شما می تونید به صورت اینترنتی تقویم درست کنید و سفارش چاپ بدین این سایت معروفه و عضو خانه چاپ و طرح هستش با عضویت در سایتش هم 10 عکس مجانی هدیه می گیرید سر بزنید عید نزدیکه پشیمون نمیشین http://www.axprint.com/Signup/?IN=25242DS
مامان باران
27 بهمن 90 23:38
سلام بابا محسن .شما یه کمی زود خونه تکونی رو شروع نکردید؟ولی بازم خدا رو شکر این اتقاق الان افتاد و روزای عید این جوری نشد که اون موقع کسی رو پیدا نمی کردید بیاد براتون درستش کنه.همیشه خوشبخت باشید

سلام - البته اگه عید اینجوری شده بود که چندتا مزیت داشت ...!
البته اونموقع خودم باید دست بکار میشدم آخه چند واحد لوله کشی گذروندم......!!



فریبا
28 بهمن 90 12:43
سلام
خوبید؟
چه خبرااااااااا؟ اوضاع خونه خوبه نیستین چند وقتی نکنه باز خونه مشکل ساز شده

سلام - به لطف شما خوبیم
خبر زیاده ... ولی کلاسهام شروع شده و آخر و سال و ...
وبلاگ را به دندون میکشم ...!
عرض کردم پرهام نمیذاره بیکار باشم هر روز با قلم مو و رنگ و بتونه خرابکاریها شو ماست مالی میکنم - عید یکی بیاد خونمون معلوم باشه تازه نقاشی کردیم لااقل ... والله...!
مامان ماهان
28 بهمن 90 16:35
تولد همسر خوبتون مبارکههههههههههههههه الهی 120 ساله بشه

واااااااااااااااااای چه کابوس وحشتناکی خیلی خیلی ناراحت شدم
و اینکه خسته نباشی از خونه تکونی

روز محبت كردن و دوست داشتن مبارك، هميشه شاد باشيد

خیلی خیلی ممنون مامان ماهان جان ...
از شما هم مبارک - چه مناسبت خوشرنگی ...
مامان علي خوشتيپ
28 بهمن 90 23:21
به به تولد ماماني مهربون مبااااااااااااركه.ايشاالله كه ساليان سال دركنار هم عاشقانه زندگي كنيد.
خيلي دلم سوخت براتون يه همچين اتفاقي دوسال پيش توي خونه نوسازمون نزديك عيد برامون پيش اومد.واقعا دركتون ميكنم چه حالي داشتيد

سپاسگزارییم ....
جنس ایرانیه دیگه !!!!
مامان آريا
29 بهمن 90 15:23
سلام واقعا" چي كشيدين شما و بعد از پايان خونه تكوني چه ضد حالي خوردين اميدوارم خدا بهتون قوت بده براي خونه تكونيه دوم
تولد ماماني مهربون هم از قول ما تبريك بگين اميدوارم سايه پر مهرش هميشه بالاي سر پرهاميه ناز باشه و قلبه پر از عشقش هم هميشه براي بابايي مهربون بتپه

سلام - یادم رفت بگم که دو سه هفته است زلزله های خفیف میاد تو شهرمون - خدا به خیر کنه خونه تکونیه خدا را ...!
چه دعای خوبی - پســـــــــندیدم . ممنون.....



Rahro
30 بهمن 90 11:04
دقیقا زمانی که داری توی بی‌خیالی همه چیو فراموش میکنی
یهو یه آهنگی،
یه نوشته‌ای،
یه اسمی،
یا حتی یه حرفی ...‌
همه خاطراتو میاره جلو چشمت ...

آی گفتی ...
امان از دست این قبوض ...
شوخی کردم خب معمولا همینجوریه ...
مرد كوچك من
30 بهمن 90 12:13
تولد مامان مهربون خونه خيلي خيلي مباركه ما هم از صميم قلب براشون روزهاي شادي رو آروز داريم در كنار شما دو نفر
پس حسابي تو خونه تكوني گيم اور شدين ما از ترس همين هنوز شروع نكرديم


خیلی ممنون - ایشالله تولد خودتون هم مبارک باشه !!!

مامان پرهام
1 اسفند 90 14:58
بابت تکرار خونه تکونی ناراحت شدم. ایشاللا دیگه از ایم حالگیری ها پیش نیاد ما هم شبیهش رو داشتیم. یه سال بعد از خونه تکونی رفتیم تهران چند روز از سال نو گذشته بهمون زنگ زدند که از سقف طبقه ی پایینی ما آب چکه می کنه! سفر و خونه و آشپزخونه به طور اخص! پکید! عیبی نداره پیشامده! خاطره می شه

بله خب .. پیشامده پیش میاد دیگه ...!
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
1 اسفند 90 15:23
سلام
تولد مامان ماهان جونم رو با تاخیر تبریک میگم و امیدوارم که همیشه سلامت باشند و سایه شون بالای سر همسر و پسر مهربونشون باشه
واسه خونه تکونیتون کلی دلم سوخت و ناراحت شدم ، خسته نباشید ، ان شاالله که کارهاتون زودتر انجام بشه و قبل از عید استراحت کافی داشته باشید

سلام - ممنون ...
به نظر شما کارها تموم میشه و ما میتونیم استراحت کنیم ؟!! یه چیزی میگینا ..!
Rahro
2 اسفند 90 23:19
گمان میکردم با تو تنهایی مرا از یاد خواهد برد اما....

کنار تو تنها ترشدم! انگاه که خودرا فراموش کردم وانگاه که پوسته متحرکی شدم که تورا تماما درخود خود حمل میکرد. هیچ نبود جز تصویری از من که بیرحمانه خود را از خویش بیرون میکرد.من اشتباه فهمیدم... این عشق نیست!اینکه تو هرروز کم شوی ودیگری تورا به تمامی دربرگیرد.عشق حقیقی تنها در ازاد بودن معنی میدهد.تو را رها میکنم... میدانم درازادی باردیگر تورا به دست خواهم اورد.

احسنت ... آزاده بودن را قبول دارم ...
مامان طاها
4 اسفند 90 21:32
تولد همسر مهربون و مهمتر از اون مامانی عزیز پرهام جون مبارک امیدوارم سالهای سال در کنار هم خوش و خرم سالم و تندرست باشین
گفتم که بابایی زود اقدام کردی برای خونه تکونی دیگه آخه گوش نمی دین به حرف کسی همینه دیگه

ممنون و متشکر...
به در میگین دیوار بشنوه ؟!
علي خوشتيپ
5 اسفند 90 20:43
سلام پرهام جون.تولدمه نميخواي بياي.دعوتينا

سلام - واقعا ؟!
بهار(مامانی شهراد)
8 اسفند 90 13:36
واااااااااااااااااایچه بدشانسی ای آوردین اگه من بودم همونجا لوله کشو خلاص میکردمو تمااااااااااااااام
مامان اسراواسما
14 اسفند 90 18:44
سلام!درسته که من کلی خندیدم آخه خیلی جالب توصیف کردین اما درواقع دلم براتون سوختدرهر صورت خسته نباشین وتولد مامان خانم هم مبارک باشه