نوروز91
سلام ... رسیدنم بخیر !
امان از بی اینترنتی ...
امیدواریم تا این موقع از سال بهتون خوش گذشته باشه و همینطور روزهای آتی هم خوش بگذره
دلم نمی خواد اینجا این مطلب را بیان کنم ولی اینم جزئی از روزهای زندگی است ... ایام نوروز امسال برای خانواده همسرم پر بود از دلواپسی ... چرا که شب عید دایی همسرم سکته کرد و در بیمارستان بستری شد و سرنوشت اینگونه بود که فقط یازده روز از سال نود را در این دنیای فانی سپری کند ... خدا رفتگان شما را هم بیامرزه ...
خلاصه برای بهبود اوضاع روحی و روانی مهربان همسر ، ایشان به همراه خواهر بزرگشون و البته پرهام خان میشه گفت سیزده را تهران به در کردند ! و منم از فرصت استفاده کردم و اون چند روز کارهای عقب افتاده و درس و کمی تفرج از نوع مجردی کنم ( فکر بد نکنید تفریح من اینه بزنم شبکه من و تو یک برنامه مستند ببینم یا یک موسیقی به غیر از آهنگهای شنگول و منگول و ... با صدای بلند تو خونه گوش بدم ...! والله ...! )
ناگفته نماند به لطف فناوری دنیای دیجیتال شبها با پرهام چت میکردم اونم با وبکم . آمار اسباب بازیهاشو و عروسکاشو میگرفت...! اونروز که رفتم ترمینال اولش که از اتوبوس پیاده شد و منو دید کمی خجالت کشید ... نمی دونم چرا ؟! همش سه روز از هم دور بودیم ولی سه ساعت تموم از اتوبوس و آقا پلیس و ... برام حرف زد ... مغزم داشت سوت میکشید دیگه ! اما معلوم بود اونجا هم بهش خوش گذشته ...
دوستان عزیزمون که به ما سر میزنن و کامنت میذارن نمیدونن چقدر ما را خوشحال میکنن الهی از ما دلگیر نشن که وقت نمیکنیم به همشون تند تند سر بزنیم