گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

خرابکاری

1389/12/12 10:55
نویسنده : بابا محسن
537 بازدید
اشتراک گذاری

 اولین خبر اینکه خوشبختانه پرهام دیشب مثل آقا تا صبح خوابید ! خوابیدن پرهام هر شب خودش داستانیه ! حالا داستان دیشب را بگم یادگاری بمونه :

پرهام علاقه خاصی به کنترل تلویزیون و رسیور داره و دایم تو دستشه و با خودش این ور و اونور میبره ، گاهی مجبوریم کنترل ها را با خودمون ببریم مهمونی که حداقل صاحبخونه چپ نگاهمون نکنه ... بعضی وقتها هم ناپدید میشن و دو روز بعد خودش پیداش میکنه و روز از نو روزی از نو ...

جوری که ما هم بیخیال کنترلیم و زیاد دنبالش نمیگردیم ... تا اینکه دیشب موقع خواب احساس کردم بوی سوختنی میاد هرچی گشتیم نفهمیدیم 

از کجاست ... تا اینکه حس کردم از خود بخاری داره یک بوی پلاستیک سوخته میاد ... بــــله ... جناب پرهام خان کنترل را از محل دستگیره بخاری انداخته بود اون تو ..! معلومه آخر عاقبت هر چی دست پرهام بیافته از این بهتر نمیشه ! حالا عکس العمل خودش جالب بود ... اومده هی میگه جیز...! یعنی بابا به بخاری دست نزن...! خلاصه جنازه کنترل اومد بیرون ... وقتی دید اوضاع قاراشمیشه مثل موش رفت زیر پتوش که مثلا من که داشتم می خوابیدم ...به من چه ! من فقط یک چشم غره ... همین ... فقط واسه اینکه بدونه کار بدی کرده ... خوشبختانه رگ غیرتش خوب رشد کرده ... بهش بر خورد و دیگه روش نمی شد بهم نگاه کنه ...

حالا من از ته دل میخواستم برم واسه این حرکاتش یک مشت و مالی بهش بدم و بخندونمش ، ولی وقت خوبی برای شوخی و این کارا نبود ...تربیت ، رعایت همین ریزه کاریهاست ... پرهام خوابش برد و من هنوز داشتم به کنترل نیم سوز رسیور نگاه میکردم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مامان زهرا نازنازی
12 اسفند 89 11:27
.$$$$$$_______________ ______________$$$$$ __$$$$$$$$*_____________________,,$$$$$$$$* ___$$$$$$$$$$,,_______________,,$$$$$$$$$$* ____$$$$$$$$$$$$___ .____.___$$$$$$$$$$$$ ____$$$$$$$$$$$$$,_'.____.'_,,$$$$$$$$$$$$$ ____$$$$$$$$$$$$$$,, '.__,'_$$$$$$$$$$$$$$$ ____$$$$$$$$$$$$$$$$.@:.$$$$$$$$$$$$$$$$ ______****$$$$$$$$$$$@@$$$$$$$$$$$**** __________,,,__*$$$$$$@$$$$$$*,,,,,, _____,,$$$$$$$$$$$$$* @ *$$$$$$$$$$$$,,, ____*$$$$$$$$$$$$$*_@@@@@_*$$$$$$$$$$$$$ * ___,,*$$$$$$$$$$$$$__.@.__$$$$$$$$$$$$$*,, _,,*___*$$$$$$$$$$$___*___$$$$$$$$$$*__ *',, *____,,*$$$$$$$$$$__________$$$$$$$$$$*,,____* ______,;$*$,$$**'____________*$*$$*$***,, ____,;'*___'_.*_________________*___ '*,, ,,,,.;*_____________---________________ '**,,,,
فریبا
12 اسفند 89 12:44
سلام امان از دست این وروجکهااااا به نظرم کار خوبی کردین که بهش فهموندید که کارش اشتباهه گاهی ما پدرها و مادراها باید پا روی دل و احساستمون بذاریم تا بتونیم از پس تربیت فرزندانمون بر بیاییم خدا کنه همهگیمون توی این امر مهم موفق باشیم
farshed
13 اسفند 89 1:50
سلام.خسته نباشي چندروز غيبت ذاشتيد وبه ما هم كه سر نميزنيد .از نمره اخر سال كم ميشه
معصومه عمه پرهام
14 اسفند 89 10:20
آخی.... چقدر مظلوم بوده موقع خواب... اگه هرشب یه شیرین کاری اینجوری بکنه یاد میگیره کم کم شبا تنها و بی صدا بخوابه
فریبا
15 اسفند 89 10:55
مامان پرهام
16 اسفند 89 12:51
آی شیطون بلا منم با خواب پرهام مشکل دارم
مامان محمد پرهام
16 اسفند 89 19:59
سلام خیلی با مزه بود،خصوصا"زیر پتو رفتنش راستی پای مامان خانوم چطوره؟ در مورد شیر نخوردن ما هم با شما همدردیم اما پرهام خیلی راحت تر از اونی که فکر می کردم با قضیه کنار اومد،فکر می کردم من چقدر به حالش گریه کنم اما اینطوری نشد،حالا نمی دونم شما چجوری اینکارو شروع کردین ولی اینطور که فهمیدم خودتون کنارشون نبودین و فکر کنم این کار رو سخت می کنه.پرهام ما چون رو مزه ها خیلی حساس بود من از "صبر زرد " استفاده کردم که خیلی خیلی تلخه و کلا" بی خیالش کرد.می دونم شاید خودتون اینکارو کرده باشین اما :خوراکی هائی که بیشتر علاقه داره رو براش بخرین و خصوصا" دورش رو شلوغ کنین. پارک یا خانه بازی هم خیلی عالیه.ما بچه یکی از دوستان رو می بردیم پارک و به حدی خسته اش می کردیم که شب تا صبح تخت می خوابید. البته الان خواب پرهام هم به جای 2 بار در روز فقط یکبار شده و بعضی روزام هیچی.