پرهام و عمه
پرهام خان هم اینک کرج خونه عمه تشریف دارن و حسابی داره بهش خوش میگذره چرا که عمه
را به راه با شیرینی و شکلات های مختلف و رنگارنگ اونو سورپرایز میکنه و زیر چشم غره های ما
یکی یکی اونارو قورت میده و انگار نمیدونه عید هم تموم میشه و برمی گردیم خونه ! پسر عمه ها
هم که حسابی تحویلش میگیرن و دوتا طرفدار قرص و محکم یعنی بابابزرگ و مامان بزرگ هم مثل
کوه پشتشن ! فقط منو و مامان زیادی هستیم ! خدا کنه به خیر و خوشی بگذره و البته به همه خوش بگذره ... یادم میاد قبلا ها که مهمون میومد خونمون چهار چشمی مراقب بودیم بچشون خفه نشه ! و اون یک ساعت بگذره و برن تا نفسی بکشیم و حرص میخوردیم که چرا بابا مامانش اینقدر ریلکس میشینن و جلوی بچه شون را نمی گیرن ...! ولی حالا خودمون گرفتار شدیم
البته چه کیفی داره وقتی میریم مهمونی و پرهام را برای صاحبخونه رها میکنیم !
فلسفه سکوت اون موقع پدر مادرها را حالا فهمیدم ! بذار بچم راحت باشه سالی یکبار بیشتر که عید نمیشه !
از شوخی گذشته خیلی مراقب بچه ها باشیم تا توی خوردن افراط نکند تا عید را به کام ما ...
انشالله که اینطور نشه و از این عید خاطره خوبی توی ذهنمون بمونه ...
هنوز یک روز از سال ۸۹ مونده ... برمیگردم و آخرین پست را میذارم ... خوش باشید ...