میخوام حرف بزنم
این روز ها حس میکنم پرهام داره به مرحله جدیدی از زندگیش پا میذاره ، یعنی میخواد حرف بزنه ! قبلا هم حرف میزد ولی چی میگفت خدا میدونه ! هیچ غرضی ندارم و حقیقت را میگم اولین کلمه ایی که داره با درک مفهومش به کار میبره " بابّا " است ! با تشدید تلفظ کنید , چون میدونه بابا یک کلمه کلیدی است ... بابا یعنی ببین منو ، بریم بازی ، بریم بخوریم ، بریم عشق و حال کنیم ..! بابا یعنی تابلو " پایان محدودیتها " بابا یعنی " مامان " ( قدیمها خاله نصف مامان محسوب میشد فعلا که بابانصف بیشتره مامانه...!) بابا بیا اینجا ، بابا برو اونجا ... همه اینها در پشت کلمه "بابّا " مستتر است . جالبه مادر محترمه هم از...