گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

عرض تسلیت به یک دوست

با کمال تأسف باخبر شدیم پدر دلسوز و مهربان خواهر خوبمون " هستی " دار فانی را وداع گفت. این مصیبت را به ایشان و خانواده محترمشان تسلیت عرض می نماییم و از خداوند متعال برای متوفی طلب مغفرت و برای خانواده محترمشان صبر جمیل مسئلت می نماییم ...
18 مرداد 1390

گزارش 2

قبل از هر صحبتی باید از یکی از دوستان خوبمون تشکر کنیم که توی وبلاگش یک جشن تولد قشنگ برای ما گرفته و با این کارش ما را شرمنده کرده امیدواریم روزی وبلاگش پر بشه از عکسهای نی نی خودش و ما هم عمری داشته باشیم که زحماتش را جبران کنیم .عمه هستی دستت درد نکنه آخرین اخبار از پروژه در دست اقدام خونه ما ! : پرهام خان دقیقا راس هر نیم ساعت باید در دستشویی حضور پیدا کنه ! و این کمی از استرس ما را کم کرده چون دیگه تایمش را فهمیدیم و احتمال خرابکاری به صفر رسیده ! قسمت جالبش اینجاست که میره دستشویی و وقتی کارش تموم میشه داد میزنه " بابا دست " یعنی برام دست بزن ! و کلی ذوق میکنه ( انگار که قله قاف را فتح کرده ! ) و همین بهونه خوبی شده که...
16 مرداد 1390

گزارش 3

دیشب یکی از رویاهای مامانی به تحقق پیوست : پرهام در حین بازی یهو دوید پیش ما و گفت : " ج*ش " ...! وای چه منظره زیبایی پدید آمد !!! مادر و فرزند در آغوش هم ... و صدای ماچ و بوس و خنده .... چقدر رومانتیک ... تا لحظاتی سپری شد که من فریاد زدم .... " بچه ج*ش داره ها ...! "  نه نترسید خیلی دیر نشده بود .... بعد از دقایقی پرهام صدا زد " بابا دست " ... و بازگشت پیروزمندانه پرهام با قیافه ایی شبیه این عکسه !  و صدای دست و هورای مامان بابای ذوق زده !  واقعا دیدینی بود . ( قبلا تذکر دادم کسی نباید به ما بخنده !!! ) یکبار دیگه مراسم استقبال که کمی هم به خشونت کشیده شد  ( من پرهامو میکشیدم ... مامانی میکشید ...! ) ا...
15 مرداد 1390

ربنا ...

حلول ماه رمضان بر شما مبارک    از همه دوستان التماس دعا داریم   طاعات و عباداتتان قبول حق       http://www.upload.iran-forum.ir/uploads/1312286691.mp3   برای دانلود دعای ربنا : بر روی لینک بالا راست کلیک و بعد گزینه Save target as ...  را بزنید    سوره آل عمران - آیه شماره ۸ رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنک رَحْمَةً إِنَّک أَنتَ الْوَهَّابُ بارالها، دل های ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشنده بی عوض و منت. ...
10 مرداد 1390

گامی بزرگ برای پرهام

نزدیک شدن به روز تولد پرهام بازم مامانی را یاد این نکته انداخته که آقاپسرش دیگه داره بزرگ میشه و باید توی رفتاراش هم اینو ثابت کنه . پس دوباره عزمشو جزم کرده که پرهام را از دست پوشک خلاص کنه ... از شما چه پنهون دو سه روزه که پرهامی اولین نشانه های مسولیت پذیری را بروز داده ! و داره یاد میگیره دنیا حساب کتاب داره ! و باید خودشو کنترل کنه و در جای مناسب ج..ش کنه ! هر چند ناغافل یکی دوبار از دستش در رفته ولی بازم خداراشکر توی خونه یا روی مبلها نبوده ... شما هم دیگه میتونید عکس العمل مامانی را تصور کنید ولی من میگم عیب نداره این بچه از اول عمرش به کاری عادت کرده و نمیشه انتظار داشت یکی دو روزه روششو عوض کنه    البته خرابکاری و کثیف ...
6 مرداد 1390

تولد تولد

امروز دومین سالگرد تولد یکی دیگه از دوستان خوب پرهامِ و البته یکی از بهترین دوستان وبلاگی ماست و بر ما لازمه که این روز خاطره انگیز را به خودش و بابا و مامان عزیزش تبریک بگیم و از خدا برای این خانواده گرامی شادکامی و تندرستی و موفقیت آرزو کنیم و به رسم یاد بود این کارت پستال ناقابل تقدیم برای عرض تبریک  . اما از پرهام بگم که داره کم کم وارد سومین سال زندگیش میشه .  ماه مرداد از راه میرسه و خاطرات زیادی را به ذهن من و مامانی میاره . خاطرات بسیار بد سال 86 که دقیقا روز پانزدهم مرداد به رویاهای قشنگمون پایان داد توی همون بیمارستانی که خودم بدنیا اومده بودم ! و اصلا فکرشم نمیکردیم که خدا دق...
29 تير 1390

صدای پرهام1

اینم یک مکالمه کوتاه از پرهام !   http://www.upload.iran-forum.ir/uploads/1310222267.mp3     یا برای دانلود روی لینک بالا راست کلیک و ... Save Target as   را بزنید   ...
19 تير 1390

پرهام و نزدیکان

با کمی تاخیر تولد یکی از دوستان خوب پرهام ( سعید رضا امید مامان بابا ) را بهش تبریک میگیم و با اجازه یک عکس دونفره وبلاگی هم انداختیم که اینجا به یادگار ثبت میکنیم . چند روز پیش مادرم به خاطر جراحی چشم ( آب مروارید ) در بیمارستان بستری شد که الحمدالله عمل جایگزینی لنز مصنوعی بدون بیهوشی کامل انجام شد و حال مامان بزرگ هم الان خوبه و پرهام بازم میتونه بره طبقه بالا و از خوراکیهای مخصوص و سفارشی بهره مند بشه . خوبه والله !!! پرهام راهشو بلد شده چون مامانی بهش گفته باید قبلش اجازه بگیری . میاد انگشتشو مثله بچه مدرسه اییها میگیره جلو صورتش و اجازه میگیره ! هنوز جواب مثبت ما را نگرفته تو پله هاست ! خلاصه خیلی بامزه داد میزنه " مصوم جون " (...
15 تير 1390

دو عکس قدیمی

قبل از هرچیز تولد زهرا کوچولو را به دوست خوبم تبریک میگم ( وبلاگ زهرا کوچولو و باباش ) امیدوارم از کادوی ناقابل ما خوشش بیاد .  بعد عید مبعث را به شما دوستان خوبمون تبریک میگم و یک معذرت خواهی به خاطر غیبت این چند روز   اما این تعطیلات را رفتیم تهران ...  چقدر گرم و چقدر هوا آلوده بود . خب یک جشن عروسی دعوت بودیم و باید میرفتیم . ( پسر عموی مامانی ) البته بیشترش خونه خاله بودیم آقا پرهام که نقل همه جا شده . به خصوص که لحظه ایی سکوت نمیکنه و مثلا حرف میزنه ! چقدر کلمات جدید یاد گرفته ! منتها با تعداد حروف محدود : مثلا آلبالو : آدادو  گیلاس : ایداس  هندونه : اِدونه  حتما صداشو اینجا میذا...
12 تير 1390