گامی بزرگ برای پرهام
نزدیک شدن به روز تولد پرهام بازم مامانی را یاد این نکته انداخته که آقاپسرش دیگه داره بزرگ میشه و باید توی رفتاراش هم اینو ثابت کنه . پس دوباره عزمشو جزم کرده که پرهام را از دست پوشک خلاص کنه ... از شما چه پنهون دو سه روزه که پرهامی اولین نشانه های مسولیت پذیری را بروز داده ! و داره یاد میگیره دنیا حساب کتاب داره ! و باید خودشو کنترل کنه و در جای مناسب ج..ش کنه ! هر چند ناغافل یکی دوبار از دستش در رفته ولی بازم خداراشکر توی خونه یا روی مبلها نبوده ... شما هم دیگه میتونید عکس العمل مامانی را تصور کنید ولی من میگم عیب نداره این بچه از اول عمرش به کاری عادت کرده و نمیشه انتظار داشت یکی دو روزه روششو عوض کنه البته خرابکاری و کثیف کاری داره که اونم راه داره ... بابائی کمک میکنه و تمییزش میکنیم . ولی جالبه اصلا توی خواب خیس نمی کنه این خودش برگ برنده است !
اونایی که بابا مامان نیستین به حرفهای من نخندید ! یک روز ( انشالله) شما هم ذوق یک چیزایی را میکنید که اصلا الان توی ذهنتون نمی گنجه ! برای نمونه دیروز که رفتم خونه برخلاف روز قبلش دیدم مامانی غرق خوشحالیه ! اصلا اجازه نداد ازش بپرسم ... خودش گفت : بابائیش امروز اینقدر پسر خوبی بوده دوبار که بردمش دستشویی اونجا ج...ش کرده .... به طبع منم انرژی مثبت گرفتم ( خوب فکر کنید از چی انرژی گرفتم ...! ) خب الان که خوبه اون موقع ها که نوزادن یکروز بچه شکمش کار نمیکنه انگار که کل نگرانیهای عالم ریخته توی سرت ... یا هیچ صدایی برات خوشایندتر از صدای "باد گلوش " نیست وقتی که میبینی داره از درد شکم به خودش می پیچه ! معمولا برای بچه های بزرگتر عجیبه که چرا ما از شنیدن اینجور صدا ها لذت میبریم ولی اگه مشابه اش را اونا انجام بدن شدیدا باهاشون برخورد میکنیم ! و همیشه برام سوال بود که چجوریه کثیف کاری بچه برای پدر مادرش چندش آور نیست !
بله اینروزها بزرگترین دغدغه ما اینه که به پرهام یاد بدیم این فرایند طبیعی و پردردسر بشری را مستقلا انجام بده و آرزومون برای همه انسانها هم اینه قدر سلامتی را باید دونست اونقدر ها هم که فکر میکنید کار پیش پا افتاده ایی نیست .
به مامانی میگم اگه تا روز تولدم این پروژه موفقیت آمیز باشه من بهترین کادو را از پرهام گرفتم ! اونم میگه روی کادوی منم حساب نکن ! همین بسٍته ...
پی نوشت :
امروز تولد یک خورشید زندگی است . هلیاجان تولدت مبارک
پی نوشت 2
نمیدونم چرا تولد یکی از دوستان خوبمون را فراموش کرده بودم! با عرض معذرت و با یک هفته تاخیر تولد نــوشین جان ( وبلاگ روزگار کودکی ) را به خودش و بابا و مامان مهربونش تبریک میگیم . امیدواریم از این کادوی ناقابل ما خوششون بیاد .