گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

گزارش 3

1390/5/15 10:23
نویسنده : بابا محسن
665 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب یکی از رویاهای مامانی به تحقق پیوست :

پرهام در حین بازی یهو دوید پیش ما و گفت : " ج*ش " ...! وای چه منظره زیبایی پدید آمد !!! مادر و فرزند در آغوش هم ... و صدای ماچ و بوس و خنده .... چقدر رومانتیک ... تا لحظاتی سپری شد که من فریاد زدم .... " بچه ج*ش داره ها ...! "  نه نترسید خیلی دیر نشده بود ....

بعد از دقایقی پرهام صدا زد " بابا دست " تشویق... و بازگشت پیروزمندانه پرهام با قیافه ایی شبیه این عکسه !از خود راضی

عکس پرهامی

 و صدای دست و هورای مامان بابای ذوق زده ! تشویق واقعا دیدینی بود . ( قبلا تذکر دادم کسی نباید به ما بخنده !!! ابروخجالت) یکبار دیگه مراسم استقبال که کمی هم به خشونت کشیده شد چشمک ( من پرهامو میکشیدم ...بغلمامانی میکشید بغل...! نیشخند) انجام شد ! و پرهامم توی دلش میگفت اینا چشونه !!! ولی از این کشمکش خیلی خوشش اومده بود ... زبان 

من بارها گفته بودم به موقع اش همه چیز درست میشه و راستش اصلا نگران نبودم . بچه ها خیلی باهوشند فقط باید راهشو پیدا کنی و البته با صبر و حوصله ، با تشویق و تنبیه و حالت بازی گونه و مهیج راه و چاه زندگی را یادشون بدی  و باید اجازه دهیم خودش بعضی چیزها را تجربه کنه ...

خب به نظر میاد خیلی زودتر از آنچه فکرشو میکردیم به نتیجه رسیدیم . اما یک ضرب المثل قدیمی میگه : " ن.......یده شب درازه " متفکر     و     قلندر بیدار ...!  (  یک همچین چیزایی دیگه .... چشمک) مفهومش اینه که همیشه یک روز بارانی هست !

پی نوشت 1

امروز یک کادوی زیبا از شهراد کوچولو ( یکی یکدونه مامانو باباش ) دریافت کردیم که بسیار خوشحالمون کرد . بازم از مامان و بابای مهربونش تشکر میکنیم که توی وبلاگ قشنگشون برای ما جشن تولد گرفتند . انشالله بتونیم این محبتشون را جبران کنیم . لبخند 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (30)

111
9 مرداد 90 10:09
با کلیک بر روی لینک زیر و از طریق خواندن اس ام اس درآمد کسب کنید
http://ads.inpersia.com/users/ref/28804

ممنون که فکر ما هستید ...!
مهرانه مامان مهرسا
9 مرداد 90 10:20
اميدوارم در اين امر مهم موفق باشيد مهرسا خانوم كه هنوز هم هنوزه گهگداري خرابكاري ميكنه الان پشيمونم كه چرا خسيسي كردم اي كاش تا 2 سال و نيم پوشكش مي كردم چون طبق تجارب يكي از همكارام كه البته دير فهميدم بچش فقط 2 بار جيش كرد اما جيش و پي پي كردن دختر ما ديگه قابل شمارش نيست به هرحال اميدوارم پرهام اينطوري نشه (مهرسا تقريباً تمام آتم هاي لازمه رو براي موقع مناسب از جيش گرفتن داشت اما باز هم خودش رو مي زنه به اون راه)

اینم نکته ایی است که از شما شنیدم البته منم مخالف شدید اقدام زودهنگام بودم . چون یکبار امتحان کردیم و شکست خورد ... ولی اینبار که جواب داده . البته امیدوارم کاملا عملی بشه . نمیدونم مهرساخانم تایم منظمی داره یا نه ؟! یعنی راس ساعتهای خاص ببرینش دستشویی و نکنه عمدا اینکار را در جای نا متعارف انجام میده ؟ البته بچه ها توی بعضی رفتارها خیلی با هم فرق دارن . به هر حال امیدوارم هرچه زودتر مشکل برطرف بشه .



مامان اریا
9 مرداد 90 10:44
پرهام جان خیلی نازه.امیدوارم همیشه شادو خوشبخت باشید

ممنون از لطفتون
helia & sara
9 مرداد 90 11:52
آفرین به پرهام جون
میدونستم تو میتونی
حالا پیش به سوی تولد

روز تولد سوتی نده !!!!
مامان آرین
9 مرداد 90 11:59
مبارک باشه،آفرین پسر باهوش این بابا و مامانت خیلی هولن هااااا
پسرمون خیلی هم زود یاد گرفته.

قدیمها ....
فریبا
9 مرداد 90 14:04
بازگشت پیروزمندانه این گل پسر رو از امتحانی بسیار سخت اما شدنی تبریک میگم
تو رو خدا میبینی ما مامان و بابا ها چه چیزی باعث ذوق زده شدنمون میشه همش ج ی ش و پی پی و.... شکم کار کرده
خب اما از شوخی گذشته خوشحالم که نتیجه صبر و سختی هاتون رو دیدید و این گل پسر خیلی زود مستقل شد از این لحاظ


پیروزمندانه و غرورآفرین ! ( دستشویی مستقل حق مسلم ماست )
جلوی بچه نگو فکر میکنه بقیه هم به اندازه شما ذوق میکنن !
بعضی وقتها هم توهم میزنه ، فکر کنم زیادی قضیه را جدی گرفته !
روش های آزمایش و خطا را باید فعلا تمرین کنه تا دستش پر شه


فریبا
9 مرداد 90 14:05
ای بابا آقا محسن دست رو دلم نذار که خونه کدوم ریدر کدوم لینک الان یه هفته ایی میشه همشون پریدن نه لینک ام هستن نه ریدر دیدیشون سلام منو بهش برسون
من که شانس ندارم
شرمنده

عیب نداره حتما بودنش به صلاح ما نیست ! اصلا اخه ... بوفه ...جیزه ...تلخه ...اه اه
بهار(مامانی شهراد)
9 مرداد 90 15:30
salam.barikala parham jun khob roye niniaro sefid kardichera pisham naumdi?????????

شرمنده اینترنت قطع بود و ...
کادوتون بسیار قشنگ است . اولین کسی بودین که ...
لواشک(✿◠‿◠)
9 مرداد 90 18:10
آفرییییییییییییییییییییییییییییین جیشت مستدام عزیزدلم
والا نیازی به پرسش از مامان نیس من خودم یادمه تاکی گلاب به روتون شلوارک قرمز و لباس خواب میکی موسم رو کثیف میکردم
یعنی تقصیر من نبودااااااااااااااا همیشه تو خواب می دیدم رفتم دستشویی و راحت کارم رو میکردم و بعد که با داغی تشک از خواب بیدار میشدم تازه می فهمیدم چه خاکی تو سرم شده
این قصری که فرمودین چیه اونوقت؟؟؟؟


اصطلاحا به صندلیهای مخصوص ج..ش میگن قصری !شما چی میگین ؟ هیچی نمیگین !آهان شما که به چنین وسایل وقتگیر نیاز نداشتین ... همون خواب دستشویی کفایت میکرده !(خوابی که صادقانه است و بیدرنگ تعبیر میشه ...!




باران
10 مرداد 90 5:28
هوووووووووووووووووووووووووووووووووررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
فرشته مامان امين رضا
10 مرداد 90 7:25
سلام بابائي

خب بسلامتي. قله هاي موفقيت وپيشرفت
يكي يكي دارن فتح مي شن وپرچم پيروزي برافراشته

پرهام جون سوتي ندي جائي كه تو ذوق بعضياااااااا نخوره

عكس پرهام جون واقعا"ناز وقشنگه .اسپنديادتون نره
راستي بقيه عكسارو گذاشتم.


محمد گیان
10 مرداد 90 10:04
سلام مبارک باشه،آفرین پسر باهوش
این عکست خیلی قشنگه داش پرهام پرهام جون به بابای و مامان بگو این بار حتما اردیبشهت ماه بیان سنندج

اتفاقا امسال اردیبهشت استان کردستان بودم . خیلی با صفا و یکجورایی شبیه شمال بود .
مامان طاها
10 مرداد 90 10:57
یه دست و یه جیغ و یه هوراااااااااااااااااااا برای پرهام گلی که دیگه واقعا میتونه سرش رو مثل یه مرد بالا بگیره

واقعاااا ....
لواشک(✿◠‿◠)
10 مرداد 90 11:11
آهان ما اون موقع ها به تشکمون به چشم همون قصری نیگا میکردیم
نه فعلا حل نشده
بدجوری درگیرم اصلا وقت ندارم
در اولین فرصت حتما یه وبلاگ جدید میزنم
پرهامو ببوسین
التماس دعا

موفق باشی .
مرضیه
10 مرداد 90 12:30
سلام مبارك باشه عجب قيافه اي هم گرفته وروجككككككككككككككككككككككك

شما که میدونید قیافه گرفتنم داره !
مامان سها
10 مرداد 90 13:31
آخی چه پسر باهوشی که زود این کار مهم و یاد گرفت

منم با شما موافقم . هوش تاثیر مستقیم داره .
مرضیه
10 مرداد 90 16:05
پست جدید گذاشتم خوشحال میشم به ما سری بزنید
مامان پاتمه
10 مرداد 90 17:39
دقیقا میدونم چه حسی دارین

یه دست و هووورا به افتخار مرد کوچولومون

مرسی خاله ......
هستی
10 مرداد 90 22:18
برای این پست برای بزرگ شدن و آقا شدن پرهام عمه به افتخارش کف جیغ و دست و هورا یک کف و دست مرتب
مامان شازده کوچولو
10 مرداد 90 22:22
مریم
11 مرداد 90 9:08
سلام خوشحالم که پروژه به موفقیت رسید افرین به پرهام باهوش
مامان زهرا نازنازی
11 مرداد 90 15:30
مامان زهرا نازنازی
11 مرداد 90 15:30
الهی همیشه شاد باشید
مامان پرهام
12 مرداد 90 9:14
آفرین خاله جون تو میتونی
مامان ماهان
12 مرداد 90 9:39
هورررررررررررررررررررا به پرهام جون که که دیگه مرد بزرگی شده .......... چه قیافه خوشگل و پیروزمندانه ای گرفته قربوووووووووووونت عزیزم
مامان آريا
12 مرداد 90 14:21
آفرين به اين همه تلاش و پيشرفت
مامان سارال و صبا
13 مرداد 90 0:41
سلام.اولین قدم برای در اختیار گرفتن اعمال شخصی پرهام رو به پرهام جون تبریک میگم

سلام . ممنون
Rahro
13 مرداد 90 14:19
خدای را مسجد من کجاست ای ناخدای من؟ در کدامین جزیره آن آبگه ایمن است که راهش از هفت دریای بی زنهار می گذرد؟ *** از تنگابی پیچاپیچ گذشتیم - با نخستین شام سفر - که مزرعه سبز آبگینه بود. و با کاهش شب - که پنداری در تنگه سنگی جای خوش تر داشت - به در یائی مرده درآمدیم - با آسمان سربی ِ کوتاهش - که موج و باد را به سکونی جاودانه مسخ کرده بود. و آفتابی رطوبت زده - که در فراخی ِ بی تصمیمی خویش سر گردانی می کشید،
مامان جگر گوشه ام
14 مرداد 90 12:04
سلام و خسته نباشید به مامان بابای پرهام قهرمان،از اینکه اینبار پروژه تون با موفقیت داره پیش میره بهتون تبریک میگم ،اینم واسه پرهام که هزار ماشا.. بزرگ شده

برای شما هم آرزوی موفقیت داریم . تشکر از لطفتون نسبت به ما
معصومه عمه پرهام
14 مرداد 90 16:34
آفرین گل پسرییییییی
ایشالا تو تمام مراحل زندگیت مثل این مرحله موفق باشی
به مامان بزرگ هم بگید حساس نباشن.آخه مامان من هم خیلی حساسه ولی خب چیکار میشه کرد قالی هامون اکثر مورد لطف بچه ها قرار گرفته

آفرین که زدی وسط خال ...! پس مامان بزرگ ها همه اینجوریند ...