گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

پرهام و فصل جدید

1390/2/3 12:06
نویسنده : بابا محسن
586 بازدید
اشتراک گذاری

کسانی که بچه دارند میدونند ، خدا نکنه یک سرگرمی به مذاق بچه ها خوش بیاد ... بله ... از اونجاییکه هوا خیلی سرد نیست چند روزه با پرهام توی حیاط بازی کردیم و ایشون هم مثل مرغی که از قفس پریده نمیدونه چکار بکنه ... یک دقیقه تو باغچه ... بعدش شلنگ آب ... بعد پله نوردی ... اینها به یک طرف بعدش میره سمت در و میگه میخوام برم تو کوچه ...! کوچه ها هم که مثل قدیم نیست سوت و کور باشه ... هر لحظه ماشین و موتور و دوچرخه با سرعت رد میشه ... پرهام هم که نمیفهمه "خطر داره" یعنی چی ...!

هر ماشین رنگ تیره ایی که رد میشه میگه : بابا ... یعنی ماشین بابا ... ! بعد می گم اون که ماشین بابا نیست ... اشاره میکنه به ماشین خودمون و میگه : " اینننننا " و خودشو لوس میکنه ... از فشردن کلید دزدگیر و صدای آژیرش کیف میکنه ...! بیچاره همسایه ها خیلی مَردن  و هیچی نمیگن ... خلاصه خیلی بهش خوش میگذره  و اصلا دلش نمی خواد برگرده خونه ... دیروز که خسته بودم و نبردمش بیرون تا شب بد قلقی کرد   البته حق داره ... ما بزرگترها تو خونه کلافه میشیم ، بچه ها که با این همه انرژی و کنجکاوی دیگه چیز تازه ایی توی اتاق ها پیدا نمیکنن . در ضمن تک و تنها بدون یک همبازی با این حوصله کم ما ...  . ما ها که اینقدر آویزون بابا مامانمون نبودیم ... یا با خواهر برادر یا با بچه های همسایه سرگرم می شدیم . دلم نمی خواد پرهام وابسته به ما باشه تا اونجا که بشه میذارم خودش کاراشو بکنه و مستقل بار بیاد ... مگر اینکه ژن بچه های این دوره زمونه مدلش با ما کلا فرق داشته باشه ! خدا میدونه ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

مامان اميرمهدي كوشمولو
1 اردیبهشت 90 9:55
سلام بابايي مهربون و پرهام عزيز..
واقعا راست ميگين.. هر چي بچگي ما پر از همبازي بود اين روزا كمبودشه.. همه هم كه تك فرزند و به قول شما كوچه هم نا امن.. اميدوارم بچگياي گلهامون هم به رنگارنگي بچگياي خودمون حتي بهتر باشه..
خيلي قشنگ مينويسين كلي لذت بردم از خوندنشون
موفق باشين

یک دوست خوب دیگه پیدا کردیم ... اومدیم به دیدارتون
آبجی فهیمه
1 اردیبهشت 90 12:03
سلام:
ریحانه کوشولوی ما هم خیلی کنجکاو شده...دلش می خواد همه جا رو ببینه ...درست مثل پرهام جون...

یه سر به وب ریحانه کوچولوی ما هم بزنید...دوستای وبلاگی خوبی می شن واسه ی هم...راستی با تبادل لینک موافقین؟

چه روز خوبی ... دوستان جدید ... هورا...
آبجی فهیمه
1 اردیبهشت 90 12:57
سلام:
ممنون از لطفتون...
وبلاگ پرهام جون رو با افتخار لینک کردم.
در ضمن نظر اون انسان نما رو هم پاک کردم..
ممنون
دلتون آروم

امان از دست بعضی ها ...
سارا
1 اردیبهشت 90 16:57
وای از این پله نوردی پرهام منم بعداز ظهرها دیگه تو خونه طاقت نمیاره و بیرون می خواد بره بعد فکر کنین من با طاها باید بدویم دنبالش معرکه اییییی
لواشک
3 اردیبهشت 90 0:17
ای جااااااااااااااان
خب بچه اس دیگه آقای پدر ایشالا انقدر انرژی داشته باشه که بیشتر از اینا پدرتونو در آره
راستی چرا خبرم نکرده بودین که آپین اگه نمیومدم چی ؟؟؟؟؟

دیگه تکرار نمی شه ...!
مریم
3 اردیبهشت 90 11:57
سلام بابایی پرهام خوبین ؟چه پسر نازنازی تپل مپلی خدا براتون نگهش داره خوشحال میشم به ما هم سر بزنید موفق باشید در ضمن لپشو بکشید

فقط بابا حق داره لپ بکشه ...!
مریم
3 اردیبهشت 90 14:34
سلام دوباره بابای پرهام کوچولو من با اجازتون شما رو لینک کردم اگه دوست داشتین لینک کنین با maryam90.niniweblog.com

چشم ...
لواشک
3 اردیبهشت 90 16:30
من کامنت داده بودم آقا محسن که آپم باور کنین مطمئنم که خبر داده بودم لینکتون نکردم؟؟؟؟؟؟ چرا؟؟؟؟؟ پیری زودرس ببخشید همین الان می لینکتون
لواشک
3 اردیبهشت 90 16:40
درضمن اینکه من لینکتون نکردم ولی فرت و فرت میام اینجا یعنی بیشتر از اونایی که لینکشون کردم دوستون دارم که بدون لینکم یادم نمیرین
اینم یه توجیح اساسی برای کارم
لینکتون کردم شرمنده اگه دیر شد باور کنین اصلا حواسم نبود

خدا شما را برای ما نگه داره ...
دانیال عشق عمه رویا
4 اردیبهشت 90 9:15
سلام بابایی خوبی؟؟ آقا پرهامت چطوره ؟؟ اره واقعا گل گفتی دان دان ما هم از این کارا میکنه خیلی با مزس ادم واقعا لذت میبره
مامان پرهام
7 اردیبهشت 90 16:18
سلام. ماشاللا به اين پسره ي شيطون! پرهام ما هم همش مي گه بريم پااااا! يعني پارك!