گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

باباهای غریب

1390/2/31 17:51
نویسنده : بابا محسن
564 بازدید
اشتراک گذاری

یک پیشنهاد دارم ...

مامانهای مهربون توجه کنید :

میدونم شما خیلی زحمت میکشید علیرغم نگهداری نی نی کوچولوتون مجبورید نی نی های دیروز را هم تروخشک کنید و در ضمن وبلاگتون را هم آپ کنید ... چرا یکبار فقط یکبار شوهر گرامیتان را مجبور نمی کنید یک پست یک خطی از هر آنچه دلش می خواهد اینجا بنویسد ....

ما آقایون کم حرفیم ولی قشنگ مینویسیم از خود راضی چشمکخیلی دلم میخواد ببینم باباهای دوستان وبلاگی پرهام به چی فکر میکنن ... مطمئنم کلی حرف واسه گفتن دارن... ولی تا موقعیتش نشه دم نمیزنن ... پس این امکان را فراهم کنید باباها هم حرف بزنن ...

پ . ن  باباها روز مادر نزدیکه ... لبخند بهونه خوبیه ...

روز پدر هم داریم ....چشمک 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

Sara
24 اردیبهشت 90 16:21
خیلی حرف خوبی زدید مشکل اینکه باباها مجبور نمیشن!!! یکمی همسر منو نصیحت کنید....ممنون


نه قراره مجبور کنید و نه قراره نصیحت...
حرف دلشون را بزنند ...
مامان زهرا نازنازی
24 اردیبهشت 90 16:34
چشم. من از خدامه

ولی خودشون همت نمی کنن


باید از راهش وارد بشید
مامان آنیسا
24 اردیبهشت 90 16:45
سلام خسته نباشید
پیشنهاد جالبی بود حتما انجامش میدیم
ممنون


ببینیم و تعریف کنیم ...
مامان پاتمه
25 اردیبهشت 90 8:23
سلام
من صد بار به بابای آویسا گفتم حتی بهش گفتم به عنوان نویسنده جدید دعوتت کنم ولی میگه قلمم خوب نیست!!
حالا این بار از قول شما بهش میگم بلکه بیاد و بنویسه

وبلاگ منو نشونش بده حتما به خودش امیدوار میشه...
مامان اميرمهدي كوشمولو
25 اردیبهشت 90 9:11
به اين ميگن يه پيشنهاد خوب!
چشم ما حتما پاي بابايي را به اين وادي مجازي باز خواهيم كرد!

راستي بابايي پرهام جون وبلاگتون خيلي خيلي قشنگ شده..
مبارك باشه.. الهي كه هميشه از شادياتون بنويسين توش..

عجب کاری کردم ...! شما حالا خیلی هم اصرار نکنی ...!




پدر پسر شجاع
25 اردیبهشت 90 9:50
حالا نمیشد کاری به کار ما نداشته باشی ... داشتیم زندگیمونو میکردیم ..

به سلامتی بالاخره ازدواج کردین !!!

مامان ماهان
25 اردیبهشت 90 10:24
ایده جالبی بود ممنونم
خاله مریم
25 اردیبهشت 90 14:18
"ما آقایون کم حرفیم ولی قشنگ مینویسیم"
چقدر تو متواضعی، اصلا از خودت تعریف نمیکنی...

شوخی کردم، به دا نگیریا!!!

اینم وبلاگ چندتا پدر:

http://2khtarenanaz.niniweblog.com

http://nasi.niniweblog.com

http://soroush.niniweblog.com

http://fzahra.niniweblog.com

اگه بازم خواستی یه اشاره کافیه تا واست نام ببرم...

پس شما هم وبلاگه باباها را دوست داری گفتم که قشنگ می نویسیم(این جمله را واسه دل خودمون گفتم شما جدی نگیر...! ؟) ...!





خاله مریم
25 اردیبهشت 90 14:19
تو مسابقه بهت رای دادم
دعا میکنم برنده شی چون حقته

دست شما درد نکنه ...
بابا كيارش
25 اردیبهشت 90 18:44
سلام
اگه اشتباه نكنم آقا محسن
وبلاگه قشنگي داري
متن ها رو هم خوندم
خيلي جالبه
شرح حال خود من هم همينطوره
با اين فرق كه كيارش هنوز كوچيكه
مامانش هم شاغله
البته محسن جان باور كن خستگيش هم مزه داره و من باهاش حال ميكنم
خدا پرهام رو برات حفظ كنه
و به قول قديميها خيرش رو ببيني


خستگیش هم با بقیه خستگیها فرق داره...
مریم
27 اردیبهشت 90 9:04
سلام بابای دیانا که فقط سرگرم کارهای ادارش هست و کاری به اینترنت و وبلاگ و این چیزها نداره ولی من خیلی دوست دارم
اونم توی وبلاگ دخترش همکاری کنه باید موقعیتش پیش بیاد

فقط اینو میدونم وقتی بچه ها بزرگ بشن ...
بابای پرهام کوچولو
31 اردیبهشت 90 14:40
حالانمی شدکاری به کارمانداشته باشی؟ازدیروزتاحالازنم میگه بنویس.آخه ماهمکاروزندگی داری

به خاطر همسر گرامی و پرهام عزیز بنویس ... نه برای من ...!ممنون از اینکه تا اینجا تشریف آوردین بابای مهربون ... راستی شما بابای کدوم پرهامی ؟!!
بابای پرهام کوچولو
1 خرداد 90 11:48
پرهام وروجک خودم دیگه پرهام دارابی.نمی دونم یاشماازمن واسه اسم کپی برداشتیدیامن ازشما.اماواسه وبلاگ نوشتن بابای پرهام که خودتون هم میدونیدآش کشک خاله است بخوری پاته نخوری پاته

بازم نفهمیدم کدوم پرهام ایکاش آدرس وبلاگ را مرقوم بفرمایید . به هر حال آقای دارابی از آشنایی با شما خوشحالم . دستپخت من که تعریفی نداره خودتون دیدین ... ولی از وبلاگ نویسی بدم نمیاد از این کار لذت میبرم و از پدر مادرهای دیگه چیزهای خوبی یاد میگیرم . من از روی بیکاری وبلاگ نمی نویسم . محل کارم مشغله زیاد و توی خونه پرهام کاملا به پای خودمه! بارها اینجا گفتم که خیلی خسته ام ولی دیدم بقیه پدر مادرها چقدر با عشق کارشون را ادامه میدن و این بهم انرژی میده و کمکم میکنه . براتون آرزوی سلامتی و شادکامی دارم .


بابای پرهام کوچولو
5 خرداد 90 18:55
من نوشتن تو وبلاگ رودوست دارم.خستگی اش هم بابقیه خستگی ها فرق داره.وقتی ازکاربرمیگردم خونه تنهاآرزوم اینه پرهام4سالم روببینم وتو وبلاگش بنویسم تاهروقت بخونه یادکوچول مچولی هاش بیفته.برای پرهام شماهمآرزوی موفقیت میکنم

کاملا با شما موافقم
مامان روژین
6 خرداد 90 2:14
سلام . اولین باره که ب وبلاگتون اومدم . انصافاً خوب مینویسید . من هزار بار به بابای روژین گفتم بنویسه ولی نمی نویسه . گاهی میاد تو قسمت نظرات برای دخترش نظر میذاره . ولی اگه منم که بالاخره مجبورش میکنم . راستی دیگه نگید خسته اید . بچه ها ما رو خسته نمیکنند . ما بچه هارو خسته میکنیم چون به اندازه اونها انرژی نداریم . خدا شکر که پرهام جون سالم و سلامت و سرشار از انرژی . لینکتون میکنم .

حالا خوبه آقارامین نظر میده خیلی باباها نمیدونن نی نی شون وبلاگ داره...! گفتم خسته میشم ولی کسی خستگیمو ندیده چون به قول شما بچه ها خیلی زودتر از اونی که فکرشو بکنیم بزرگ میشن و این روزها دیگه بر نمیگرده