یک خبر
دیروز یک خبر خیلی خوب شنیدم که لازم دونستم اینجا ثبتش کنم :
عـــلی پسر عمه پرهام تو آزمون تیزهوشان مدارس راهنمایی قبول شد .
این خبر خیلی خوشحالمون کرد و از همین جا از طرف خانواده دایی محسن به او تبریک میگیم و آرزو میکنیم گامهای بعدی به سوی موفقیت را یک به یک برداره و به قول خودش باعث افتخار پدر و مادر و نزدیکانش بشه
این موضوع من را یاد آزمون خودم انداخت . متاسفانه اون موقع مثل حالا این همه کلاس و دوره و آموزشگاه ... نبود که دانش آموز با نحوه سوالها و روشهای تست زنی آشنا بشه ... در عرض سه روز میخواستیم برای آزمون آماده بشیم ... اونم با تعداد شرکت کننده های خیلی زیاد و رقابت سخت .
علی جون بی زحمت دست پرهام را هم بگیر ...! خودت که میدونی گوله استعداده ..! منتها نمی دونم چرا هنوز دستشویی ...( آخ ببخشید پسرم نباید تو جمع اینو میگفتم ... الان جبران میکنم )
پسرم سمت چپ و راستشو بلده و اگه یک لنگه کفش بهش بدی دقیقا میدونه برای کدوم پا است همین سوژه خوبی شده که دایی جواد جلوی دوستاش قیافه بگیره ...
حرف زدنش هم بهتر شده و کلمات را تکرار میکنه ولی نیاز هاشو به زبون خودش میگه : مثلا به من میگه " اَدَه " به آب میگه " ما " ( بچم زبان عربیش هم فوله ...! ) و بابابزرگ ، مامان بزرگ ، نیسش ، ایناش ، ماشین ، بسه و ... جوری میگه که اصلا نمیشه با حروف موجود در زبان فارسی نوشت ! هنوزم اهل ریخت و پاشه . ولی گوش شیطون کر یک ذره سرسفره ...آره ... آخه میگن نباید از بچه تعریف کنی ! در کل بابایی من که همه جوره قبولت دارم و مامانی هم ازت راضیه ، فقط جون من بیخیال "مای بی بی" شو دیگه ...! ( وای بازم گفتم ... )