گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

اولین روز /دومین ماه/ سومین فصل/چهارمین سال

1390/8/3 12:31
نویسنده : بابا محسن
914 بازدید
اشتراک گذاری

از لحظه ایی که میفهمی یک موجودی از تو و شریک زندگیت شکل گرفته و داره رشد میکنه ، دنیایی از احساسات جدید و رنگارنگ توی قلبت پدیدار میشه ،اولش شروع میکنی به خیالبافی  و خودتو با یک پسر یا یک دختر کوچولو در حال قدم زدن و خوش و بش تصور میکنی ... بعد به خودت میگی کدومش بیشتر بهت میاد ! نیم نگاهی به همسرت میکنی و یواشکی به جای اونم خیالپردازی میکنی . قند توی دلت آب میشه وقتی که توی آغوشش یک نوزاد را به تصویر میکشی  ... بخصوص اونروزایی که شب از سرکار میای خونه و چشمت به لباسهای نیم وجبی و اسباب بازیهای جورواجوری میافته که مامانی با ذوق و شوق قلبی فراوون و البته با ابراز احساسات زبونی یکی یکی نشونت میده و حسودیت میشه که چرا مثل اون بلد نیستی حرف بزنی !ناراحت یاد بچگیت میافتی و میگی اگه به جای اونهمه خاک بازی و ماشین بازی و ... فقط روزی دو دقیقه عروسک بازی کرده بودم الان چهار تا جمله عاطفی و قربون صدقه میتونستم بگم ! زبان نکنه مثل بقیه باباها نتونم از پسش بر بیام و بچم احساس کمبود بکنه ! استرس

توی خلوتت و دور از چشم بقیه لباسارو وارسی میکنی ...بو میکنی .. میبوسی ... بی اختیار با حرکت دادن ماشین اسباب بازی روی فرش " قان قان " میکنی !!! و کم کم یخ ات آب میشه و خجالتو میذاری کنار ! و از شنیدن بعضی واژه ها دیگه سرخ و سفید نمیشی ! ( مگه چیه ؟ این همه آدم توی دنیا هست ... همه  همین جوری متولد شدند ! مثل مرد آماده میشی برای اومدن بچه ات ... )

انگار کلید بعضی کشوهای در بسته "وجودت" را پیدا کردی ... وقتی کلید میندازی مثل همیشه بعضی چیزهایی که گم کردی رو اونجا پیدا میکنی و کلی چیزای دیگه که دست نخورده و نو هست که باید ازشون استفاده کنی چون خیلیهاشون تاریخ مصرف دارن !

آره ... سکوت قبل از طوفانه ! به زودی همه چیز عوض میشه اینو میدونی ولی هنوز درک نمیکنی ...

اینا خاطرات و افکاری بود که امروز به سراغم اومد  چون شروع آبان ماه منو یاد اونروزها انداخت ...

 اما ... پرهام توی حرف زدن خیلی پیشرفت کرده و اگه حنجره اش 32 حرف زبان فارسی را ساپورت میکرد الان سی دی سخنرانیهاش منتشر شده بود ! لذا فعلا " تخمه بخوریم میشه  تُتمه بُتُوریم " " غذا میشه اَذا "

"سلام خوبی خیلی ممنون = لَلام اووبی اِلی نَنون " " خداحافظ = " اُداسِظ "

تلفنی خیلی قشنگ حرف میزنه وقتی یکی از حیونهای اسباب بازیش گم میشه گوشیو برمیداره به آقا پلیسه زنگ میزنه ! بعد از احوال پرسی : " بیلُ نَئیدی ؟! " فیل را ندیدی ؟ " بهش بِتو لیباس بِتوشه ماشین دَوار بشه بیاد من ! بابا اَسیبی میشه ... مامانی نارَت میشه ... منم دیدونه میشم ! اوب ؟

ترجمه کنم براتون ؟ بهش بگو ( یعنی آقا پلیسه به فیله بگو ) لباس بپوشه و ماشین سوار بشه بیاد پیش من . (وگرنه ) بابا عصبانی میشه - مامانی ناراحت میشه منم دیوونه میشم ! خب ؟ ( این "دیوونه میشم" را خیلی قشنگ میگه نمیدونم از کی یاد گرفته ! بغل)

نوشتار  " بابا - مامان - پرهام - عمه - ... " را روی کاغذ نشون میده - اعداد یک تا ده را روی پلاک ماشینهای کوچه و خیابون میگه - اسم ماشینها را تا حدودی میدونه " بیراید=پراید  پیجو = پژو سمن =سمند و رنگ های قرمز - سبز - نارنجی سفید سیاه ... را بلده - شعرهای معروف کودکانه را با کمک ما میخونه - سوره توحید را به طرز فجیهی ! (استغفرالله !) بعد از ما تکرار میکنه ! تعجب خیلی کارای محیرالعقول دیگه ! که باید دید ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (35)

بهار(مامانی شهراد)
1 آبان 90 14:18
سلام گلم آپم به خونه منم بیا__̴ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡l_ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡_..
مامان اسراواسما
1 آبان 90 14:56
ماشالله !خدا براتون حفظش کنهبرای پرهام جوووووووون

مرسی
مامان پاتمه و آویسا کوشولو
1 آبان 90 18:18
چه بابای پر احساسی
چه عنوان قشنگی

چه پسر شیرین زبونی

پست 5 دقیقه ایی از این بهتر نمیشه ! نظر لطفتونه !

بهار(مامانی شهراد)
1 آبان 90 18:23
مرسی واسه نصیحتتون ای به چشم

نصیحت که گفتین شرمندم کردین - لازم دونستم یادآوری کنم ولی ای کاش روزی برسه همه ما ایرانیها توی اینترنت و فضای مجازی نیت صادقی مثل شما داشته باشند .
مامان اميرمهدي كوشمولو
2 آبان 90 0:33
قربون پسمل قشنگمون خيلي بانمك حرف ميزني خاله.. خوردني تر ميشي روز به روز
خدا تورو واسه مامان بابا و اونها رو براي تو گلپسر حفظ كنه الهي

ممنون از دعاتون
فرشته مامان امين رضا
2 آبان 90 8:19
سلام بابائي

آخي دلم واشد بااين حرف زدن اين وروجك ياد امين رضا افتادم كه رو دور حرف ميوفته ول نمي كنه وبايد مترجم همراه باشه تابقيه بفهمن چي ميگه
راجع به افكارتون خيلي زيبا نوشتين واقعا چراشما باباها يخين وروتون نميشه بابچه هابچي كنين ولي فكركنم شما استثنائين
وپرهام عاشقتونه

سلام - چه عجب از این ورا ! آپ میکنین خبر کنین بیام ببینم
الان دیگه یخ نیستم ! خودمو چشم نکنم خیلی خیلی با پرهام راحتم و حرفمو گوش میکنه بیشتر وقتها اینقدر باهاش ورجه وورجه میکنم که خودش خسته میشه ! میگه "بابا اَسته شدم" (خسته) برام " اِسه بِدو" ( قصه بگو)!!!!
مامان پرهام
2 آبان 90 8:50
جالب نوشتین انگار از زبون ما نوشین

به زبان پدری نوشتم ! یعنی اینقدر شباهت داره ؟
هستی
2 آبان 90 11:19
این قالبتون هوس انگور می اندازه توی دل عمه هااااااااااااااااااااااااااااا

فصل انگوره هنوز تموم نشده - به زودی عوضش میکنم انار میذارم ! شایدم هندونه شب یلدا - حالا چه اصراریه میوه بذارم ! شما نظرت چیه عمه ؟
مامان آريا
2 آبان 90 13:49
ممنون از همدرديتون واقعا" كه مريضي بچه ها تمام انرژي و حوصله آدمو از بين مي برن من حاضرم خودم مريض بشم ولي آريا نه اميدوارم پرهامي هم زود خوب بشه و شما هم خوب شده باشين

انشالله نه شما نه آریا جون نه هیچکس دیگه مریض بشه - سلامتی بالاترین نعمته که گاهی یادمون میره داریمش و مریضیها یک تلنگرند...
امروز چشم شیطون کور ! بهترم ! پرهامی هم خوبه ممنون -
مامان آريا
2 آبان 90 13:54
قربون حرف زدنت برم من كه كلي خنديدم از دست حرف زدنت (البته بابايي احتاجي به ترجمه نيست ما مامانا حسابي خودمون يه پا مترجميم) خاله جيگرشو كه اينقدر باهوشه و كلي چيز بلده
در مورد سوره توحيد هم كلي خنديدم و داشتم تصور مي كردم كه پرهام چه جوري خونده كاش بابايي صداشو برامون مي زاشتي

یک مترجم آپدیت شده !
چشم صدا را میذارم ...
مهرانه مامان مهرسا
2 آبان 90 14:03
سلام بابايي اميدوارم شما و خانواده محترم هميشه سلامت باشيد پرهام جون رو هم ببوسيد
مامان پرهام
2 آبان 90 15:34
خیلی جالب بود. پیشرفت کلامی خوبیه ماشاللا! حرفهای اول نوشته هم خیلی قشنگ بود. دلم برای باباها سوخت!

نسبت به پسر بودنش بد نیست !
مامان پارسا جون
2 آبان 90 15:38
سلام بابا محسن
چه عنوان قشنگی واسه پستتون گذاشتین.
خیلی جالب نوشتین حس خوبی بهم دست داد. آخه همسر من هم یه جورایی مثل شماست.
قربون حرف زدن پرهام خوشگله.
الان دیگه اوج شیرین زبونی هاشه.
زنده باشه الاهی.


فریبا
2 آبان 90 16:16
سلام
خیلی زیبا نوشته بودید
چقدر خوبه که پدرهایی مثل شما این حرفهای درونشون رو بیرون بریزند تا مادرها هم بفهمند که شما پدرها هم احساس دارید شاید گاهی لطیفتر از ما مادرها
همیشه شاد و سلامت باشید

سلام
باید زمینه اش فراهم بشه ! متاسفانه از بچگی به پسرها میگن " تو مرد شدی... مرد که گریه نمیکنه! مرد که از این حرفا نمیزنه ... مرد باید محکم باشه ... جدی باشه ... احساسی نباشه ..." که کم کم یاد میگیریم هیچ کجا احساساتمون را بروز ندیم !فکر میکنیم زشته ! در حالیکه بیان احساسات و به زبون آوردنش بسیار برای زندگی لازم و ضروریه . عرض کردم که هرچیزی به موقع اش باید مصرف بشه !

مامان دیانا
2 آبان 90 16:22
حستون خیلی قشنگ بود و آفرین به پرهام گلی عزیزم که ماشاا... شیرین زبون شده
مجموعه جذاب و شاد کودکانه شامل بهترین سرگرمی های آموزنده برای کودکان
3 آبان 90 9:13
مجموعه جذاب و شاد کودکانه شامل بهترین سرگرمی های آموزنده برای کودکان آشنایی با حروف - کارتون - رنگ آمیزی - شعر - لطیفه و لبخند - داستان - سرگرمی - ضرب المثل شامل : داستان های زیبا و انیمیشن شعرهای کودکانه آشنایی با حروف الفبای فارسی و انگلیسی آشنایی با حیوانات بازی های متنوع و جذاب کارتون رنگ آمیزی ضرب المثل های ایرانی لطیفه و لبخند
مامانی طاها
3 آبان 90 11:11
دل نوشته های بابایی عالی بود دقیقا چیزی که نوشتین مثل کارهای بابای طاها بود و این یعنی که چقدر حس ها شبیه به هم هستن مثل مامان ها که یک حس رو دارن زمان بارداری
قربون پرهام جون که دایره المعارفش واقعا جالبه ماشاالله

در کنار یک مامان خوب و یک نی نی گل حتما یک بابا مهربون هم هست ! سلام منو به بابای طاهاجون برسونید -
مامان زهرا نازنازی
3 آبان 90 12:04
سلام بابای مهربون

خدا حفظش کنه

رمز رو براتون تلگراف کردم

سلام
دست شما درد نکنه
مامان باران
3 آبان 90 17:10
بابایی کارای پرهام کجاش محیر العقوله.
خوب بچگی هستو این کارا دیگه.روی ماهشو ببوسید. راستی واسه ی کشوهای وجودتون دیگه کلید نذارید بی قفل و کلید قشنگتره

منظورم میزان هوش وسرعت بالای یادگیریشون...
البته ...
ثبت خاطرات کودکی
3 آبان 90 19:56
با سلام...واقعا خیلی زیبا این احساسات پدر بودن را بیان کردید...یه سوال برام پیش اومد این عنوانی که برای مطلب گذاشتید زیبا بود ولی ربطش کجاست؟من فکر کردم که تولد پرهام جون یا ساخت وبلاگتون باشه ولی این طور نبودهمواره شاد باشید

سلام
منظورم اول آبان بود و چهارمین سالی که پرهام را داریم !
مامان پارسا
3 آبان 90 21:04
سلام
پستتون رو خیلی قشنگ شروع کردین واقعاًاین وروجک ها چه تغییراتی رو تو آدم بوجود میارن
ماشالا پرهام خان هم که حسابی شیرین زبون شدند و دلبری میکنن حسابی
حتماً خواندن سوره ی توحید رو برای ما هم بگذارید بشنویم ،فکر کنم شنیدنش خیلی مزه داشته باشه

سلام
چشم - در اسرع وقت
لواشک
4 آبان 90 1:49
سلام ای جانم جوجو بزرگ شده سخنرانی هم میکنه قربونش برم بابامحسن مشاوره هم میدن ایشون؟؟؟
خب حالا نیاز به تشریح اینکه پرهام چجوره به وجود اومده هم نیس زیاد خودتونو اذیت نکنین همه واقفیم به موضوع
دیدین باوفام اندفعه بدون اینکه خبرم کنین اومدم
یه ماچ گنده ازلپ گنده عشقکم

سلام -
هنوز لواشک نشدی نمیدونی !
از قول پرهام " اوچولو بوس بوتون ... لپم بوفی میشه ...! "
مامان علی خوشتیپ
4 آبان 90 11:41
وااااااااای چه با احساس نوشتید.حتی بهتر از خیلی مامانا
ماشاالله چه باهوشه پرهام جون که توی این سن این چیزا رو بلده
قربون شیرین زبونیاش بشمممممممم

واقعا !؟
ممنون
آبجی فهیمه
4 آبان 90 12:56
سلام: چقدر زیبا احساساتتون رو بیان کردید. خوش به حال پرهام که بابای به این خوبی داره. از طرف من ببوسیدش. ممنون که همیشه به وب ریحانه کوشولوی ما لطف دارید. بازم سر بزنید. دلتون آروم.
شهرزاد مامان حسین
4 آبان 90 22:48
نازی چقدر با نمک حرف می زنه. خدا حفظش کنه.
بابای زهرا کوچولو
4 آبان 90 23:51
Get yours at SweetIM.com

میخوای بگی شکلکهام خز شده ! نزن تو ذوقم خودم میدونم !
مامان آرین
5 آبان 90 0:14
هزااااااااااااااااار ماشالا بازم بگم اسپند یادتون نره هاااااا

چشم
مامان آرین
5 آبان 90 0:14
سلااااااااام با پست نتیجه نظر خواهی آپیم زودی بیاین
دکمه
5 آبان 90 10:01
ماشالله....

خدا براتون نیگرش داره....

خیلی ممنون
ایشالله دکمه شما هم به زودی به لباستون دوخته بشه...(پیرو مطالب وبلاگتون عرض کردم ! )
فرشته مامان امين رضا
5 آبان 90 12:45
سلام بابائي

قالب چديدمباركه.چه خبره تندتند قالب عوض مي كنين بزارين عادت كنيم بعددد

اينابراي پرهامه.

سلام
ممنون - نگفتین قشنگه یا نه ؟! خب دیدم هوا بارونیه و فصل انگور هم گذشته ! دنبال یک تم پاییزیه قشنگم به این عادت نکنین پس !
فرشته مامان امين رضا
5 آبان 90 12:49
سلام بابائي

قالب جديدمباركه.چقدرتنتد تند قالب عوض مي كنين بزارين عادت كنيم بعدددد
اينا براي پرهامه

چون جواب سلام واجبه بازم علیک سلام !
شما چرا "تنتد تند " ...



مامان اسراواسما
6 آبان 90 15:52
سلام !خسته نباشین.آپم تشریف بیارین خوشحال میشیمبرا پرهام جون

چشم میاییم ...
مامان مریم
7 آبان 90 1:35
سلام به پرهام گلی بابای خوبش.روزها از پس زوزها وسالها از پس سالها سپری میشن . یه روز متوجه میشید که پرهام گلی کوچولو که برا فهمیدن حرفاش نیاز به مترجم هست داره بابا میشه وشما بابا بزرگ.اون روز هم دوباره شما به یاد روز تولد پرهام میافتید ودوباره همین خاطرات براتون زنده میشه.برای شما وپرهام گلی وخانوادتون آرزوی اینده ایی روشن دارم که توش موفقیت وخوشبختی پسرتون به نظاره مینشینید.

سلام - اگه خدا بهم عمر بده که اونروز را ببینم واقعا شیرین خواهد بود- ارزوی ما موفقیت و خوشبختی پرهامِ - و شما بهترین دعا را در حق ما کردین - بسیار خوشحالم دوستان مهربونی اینجا داریم که با قلب و کلامشون ما را یاری میکنند ...
مامان نفس
9 آبان 90 12:19
انشاله سال های سال بیاید و از ابان هایی بنویسید که پرهام جون با شیرینیش گرمش کردهههههههههه همیشه سلامت و سعادتمند و شاد باشید اقا پرهام نازنین رو هم ببوسید براش یه عالمه ارزوهای خوب دارم
مامان ماهان
13 آبان 90 16:56
چه بابای پر احساسی خیلی زیبا نوشتین چقدر قشنگ حرف میزنه پرهام جون بانمک