گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

احوال ما

1390/2/15 11:30
نویسنده : بابا محسن
650 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی تنهام تازه یاد خودم میافتم . دلم برای خودم تنگ میشه دلم برای خودم میسوزه افسوسیک نگاهی به اطرافم میکنم و میبینم چقدر از خودم دور شدم . هر چی فکر میکنم پارسال جه جوری گذشت ، چه کارایی کردم ، کجا رفتم ، چیز خاصی یادم نمیاد . هرچی بوده پرهام توش دخیل بوده . صبح خیلی آروم از رختخواب جدا میشم قدمهای آهسته به سمت دستشویی ... مراقبم در ها را جوری باز کنم که کوچکترین صدایی نده ... خوردن صبحانه و همزدن چایی شیرین که بماند ... باز آروم و بی صدا به سمت در خروجی و رسیدن به محل کار ... کار و کار و کار و گهگاهی تلفنهایی ضروری از خونه که نه من میفهمم چی گفتم نه همسرم ...من توی محیط سرد و خشک کار و اون در کشمکش با پرهام که میخواد با بابا حرف بزنه ... قبلا به همکارام میخندیدم خیال باطل... حالا  خودم باید حتما چهار کلمه با پسرم گپ بزنم : سلام بابایی .. چه کار میکنی ... بازی میکنی ؟ با توپ یا ماشین ؟ مه خوردی ؟ بابا را چندتا دوست داری ؟ " ده ه " مامانو ؟ " ده " بابا بره دیگه ؟ الو را بده مامان ؟ بای بای ... اونم گوشی را میده به مامانی و میگه " دفت " ... آره با مزه اس ... اونم جلوی همکارا ... خجالت میدونم لذتی وصف ناپذیرداره ولی ... داشتم میگفتم : معمولا بعدش پیامک میاد : لون ... پیاس ... کالو ... همین جوری ... نه سلامی نه خسته نباشیدی ..نه عزیزمی ... دارم از خانومم دفاع میکنممشغول تلفن ... مسیج دادن همینجوریش هم غنیمته ...فکر کردین بنده خدا میتونه گوشیو از کیفش بیرون بیاره ... دکمه ها را از حفظ میزنه ... مفهوم را میرسونه ..! (یکبار به جای شیر ، چند بوته سیر خریدم بردم خونه ...! )خلاصه بعد از ظهر که میرسم خونه آقا پرهام خواب نیمروزیشون را رفتن سرحال و قبراق منتظره یک آدم بیکاره ، باهاش بازی کنه ... امرش امر شاهه ! باید اطاعت کنی ... اوه روزنامه و لبتابو فیلم سینمایی و یک دقیقه دراز کشیدن و آسایش همه جزء آمال و آرزوهای شیرین و دور از ذهنم شده . واقعا دلم میخواد یک ساعت برای خودم وقت بذارم نمیشه ... گلاب به روتون ...اونجا هم باید یواشکی بریم اگه عملیات لو بره یا باید قیدشو بزنی که همیشه ممکن نیست..! یا بشمار سه بری و بیای ... مسواک زدن حموم رفتن ،غذا خوردن ... همه با استرس ... الهی شکر هزار مرتبه شکر گوش شیطون کر...! پرهام بسیییییییییییییییییار بچه حرف گوش کنیه ...! و ساعت 12 به حرف ما گوش میده و میخواد که بخوابه ... میگن بچه را از هیچی نترسونید مگه میشه ؟! صدای رعد و برق تنها چیزیه که پرهام جلوش کم میاره و موش میشه ...! اینم کار خداست ! که گاهی یک صدایی بیاد و بشه سبب خیر ... حالا شما بگید دیگه حالی به آدم می مونه ... ؟ نه والله ... احوالی به آدم میمونه ... ؟ نه والله ...  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (31)

مامان زهرا نازنازی
15 اردیبهشت 90 13:20
سلام بابایی

وقتی داشتم این متن رو می خوندم ناخودآگاه همش شبیه سازی می شد برام و به این فکر افتادم که حتما این حرف ها حرفه دله همسر من هم هست ...

بیخود نیست تعداد باباهای وبلاگی کمه ...
لواشک
15 اردیبهشت 90 23:15
سلام خیلی باحال مینویسین آقای پدر قسمت اس ام اس مادرخانومی کلی منو خندوند همیشه شادباشید و خندون بسیاربسیار بسیار ممنون از دعوتتون
مامان محمد پرهام
16 اردیبهشت 90 6:20
خدا این پرهام جونو واستون حفظ کنه همینطوری ِ که آدم خودشو کم کم فراموش می کنه و پیر میشه دیگه بعدشم پس اگه پرهام پیرتون نکنه خب کی بکنه؟؟؟؟
مرضیه
16 اردیبهشت 90 16:49
مرضیه
16 اردیبهشت 90 16:51
سلام منم نميدونم چه جوري ازش بنو.يسم تموم كارايي رو كه گفتين سعيد هم انجام ميده البته با شيطوني هاي بيشتر


شنیدن کی بود مانند دیدن ...!
ziba
16 اردیبهشت 90 19:14
xx

آدرس ؟؟؟؟
مامان پاتمه
16 اردیبهشت 90 22:07
سلام
امشب دل من هم خیلی پره
خییییییییلی پر
پس دل بابباها هم اینجوری میشه؟؟
تازه کجاشو دیدین!!
اگه یه روز بشینین پای درد دلای مامان پرهام اون وقت میبینین زندگی نداشتن به معنای واقعی چیه!!
خدایا شکرت که بچه هامون ساملن
خدایا شکرررررررررررررر

؟؟؟؟!!!!

اهوار بابای سوفیا
17 اردیبهشت 90 10:47
سلام بابای مهربون لذت بردم از فریادهای عاشقانه شما فریاد بود ولی زدنش کسی رو ناراحت نمی کنه چون از جنس عشقه خیلی قشنگ نوشتید مخصوصا قسمت لو رفتن عملیات امیدوارم همیشه تندرس و سلامت باشید
مامان اميرمهدي كوشمولو
17 اردیبهشت 90 19:15
مطلبتون رو كه خوندم با خودم گفتم عجب! پس مامانا كه همه ي وقتشونو وقف كردن چي بگن..
ولي تو همين چند ثانيه اي منتظر باز شدن كامنتدوني بودم با خودم گفتم خوب اين بابايي هاي بنده خدا هم از سهمشون واسه استراحت و ... كم نذاشتن و يه دفعه دلم به حال هر سه تايي مون ( مامانا و باباها و بچه ها) كباب شد كه شايد شلوغي اين روزگارمونه كه وقت استراحتمون به تنها وقت با هم بودنمون خلاصه شده....
ليست خريد عالي بود


همینطوره ..
مامان آنیسا
18 اردیبهشت 90 1:33
سلام والا به خدا این احوال هممونه ماها خواستیم اونا به این دنیا بیان پس باید حوصله صرفشون کنیم ممنون خییییییییلی زیبا خاطرات گل پسرتون ثبت میکنید
ثبت خاطرات کودکی
18 اردیبهشت 90 2:15
چقدر جالب بود و واقعیت را چه خوب بیان کردید...این تجربه همه باباها هست و چه شیرین است این ایام...چرا که چشم باز کنی می بینی نوه ها دورت رو گرفتن...

هرچی میگم زودتر برای پرهام زن بگیریم مامانش زیر بار نمیره ...!
بغضهزار ساله
18 اردیبهشت 90 3:49
سخت نگيرين ..يه 2-3 سال دندون رو جيگر بذارين عقل برس ميشه...از آب و گل در مياد...شمام فرصت پيدا ميكنين كه بيشتر به خودتون و مهربان همسر برسين...اما قدر اين روزاش رو بدونين كه چشم بهم بزنين شده سرو سهي...

مادرم 30 سال صبر کرد عقل برس نشدم ...
مریم
18 اردیبهشت 90 10:46
سلام بابایی راستی چرا تو ی این دوره زمونه داشتن یه بچه فقط یه بچه انقدر سخت شده؟ اگه به جواب رسیدی منو خبر کنین تازه شما از دل مامانی هم هنوز ننوشتین؟!

خیلی فکر کردم به جوابهایی هم رسیدم اگه عمری داشتم مینویسم
هر چی میکشیم از دل مامانیه ...!
فرشته مامان امین رضا
18 اردیبهشت 90 11:53
سلام

واقعا" درکتون میکنم خدروشکر کنین که جوان وسرحالین وحوصله بازی هم دارین البته ناگفته نماند خودتون بیشتر دوست دارین بازی کنین تا پرهام .شیطنت خودتون بیشتره بیخودی گردن بچه نندازین

گاهی با پرهام به طبل بی عاری میزنیم ...

مامان پرهام
19 اردیبهشت 90 11:49
سلام. نبینم ناشکری کنید برید به فکر کسانی باشید که توی حسرت یه جیغ بچه ان! البته جدای از این پند دادن من بهتون حق می دم. مادرها حوصله شون بیشتره. بابای پرهام ما هم از دست این پسری هیچ کاری نمی تونه بکنه. منم همین طور. حتی شخصی ترین کارهام باید با حضور پرهام باشه! ولی همش می گم خدایا شکرت. شکرت شکرت!...راستی منظورتون از اون پیغام برای ما چی بود که توی ذهن بیننده سوال پیش می یاد؟


بابای زهرا کوچولو
20 اردیبهشت 90 5:53
سلام.شما هم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟............

بلهههه
مامان پرهام
20 اردیبهشت 90 10:11
کاملا درکتون میکنم ما که جفتمون شاغلیمو ........ پرهام هم که بچه کم خواب شما فکرشو بکنین بعضی موقعها آدم دلش برای خودش تنگ میشه کاملا درست نوشتید

جالبه تو تنهایی هم دلم برای پرهام تنگ میشه ...
فریبا
20 اردیبهشت 90 15:24
سلااااااام با تولد یه خورشید زمینی آپم
فریبا
20 اردیبهشت 90 15:27
سلام بابای مهربون
خوبی؟
راست میگی هااااااااا اما همین که سلامت هستن خدا رو هزار بار شکر
خوش به حال بچه های امروزی
خدا بهمون صبر و طاقت و حوصله بده تا جایی که میتونیم پا به پاشون بیاییم
اون لیست خرید هم جالب بود
همیشه شاد و سالم باشید و پرهام رو همراهی کنید

نمیدونم ما اونو همراهی کنیم یا اون مارا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فرشته مامان امین رضا
21 اردیبهشت 90 12:14
ممنون بابائی از کمکتون
ایلی پسری
21 اردیبهشت 90 12:39
██▓▓██▓▓██▓▓██▓▓ ╗═══════════════╔ ♥.............♥.............♥ ...(>'''''''''''''
فریبا
21 اردیبهشت 90 12:40
سلام ممنونم که تشریف اوردین در مورد کامنت دونی هم اگه کد امنیتی باز نمیشه کلید f8 رو در قسمت متن فشار بدهید کد نمایش داده می شه
بابای زهرا کوچولو
22 اردیبهشت 90 2:49
مامان ماهان
22 اردیبهشت 90 8:29
گل گفی آی گل گفتی
مامان ماهان
22 اردیبهشت 90 9:48
ممنونم راستی لینکتون کردم
فهیمه
22 اردیبهشت 90 14:54
سلام: خدا این کوچولوی ناز رو واسه پدر و مادرش حفظ کنه... *=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*=*= قصه های شب بخیر کوچولو ... حاوی 40 داستان کودکانه برای کودکان شما... ...Kids Games حاوی بازیهای زیبای کودکانه تقویت هوش نوزادان 6 تا 24 ماهه با Giggles Computer Funtime for منتظر حضور گرم و پرمهرتون هستم در ضمن ما تبادل لینک هم می کنیم هااا! دلتون اروم
آبجی فهیمه
23 اردیبهشت 90 11:56
سلام: (◠‿◠) امروز راسخون نرم افزاری را برای شما تهیه کرده است که به شما در تقویت هوش کودک خود کمک می کند.این نرم افزار (Giggles Computer Funtime for Baby)جایزه بهترین برنامه برای کودکان را از آن خود کرده است شما والدین گرامی با خرید این محصول خواهید توانست میزان هوش نوزادان خود را سنجیده و آنرا خودتان با روشی منطقی افزایش دهید.
مامان
23 اردیبهشت 90 13:28
سلام انگاری باباییه ما اینا رو نوشته به خدا روزگاره ما هم همینه نوشینه ما هم خوابشو میره و باباش که میاد خسته و کوفته تازه سرحال و قبراقه باز خدا رو شکر کنید شما میتونید صبحانه بخورین و برین شوهریه ما اگه بخواد حتی بی سر و صدا هم صبحانه بخوره نوشین خانم بیدار میشه بله به قوله مادر شوهرم بچه صد ساله اولش سختهموفق باشید
فریبا
24 اردیبهشت 90 13:14
از حضور پر مهرتون ممنونم
خاله مریم
24 اردیبهشت 90 14:27
همنطور که قبلا گفته بودم خیلی قشنگ مینویسی ، من همیشه کامل پست هات رو میخونم...
الهی بمیرم، واقعا همینطوری که شما میگین
ولی با تمام این وجود شک نکن اگه پرهام یه ساعت ساکت یه جا بشینه و کاری به شما نداشته باشه ، دلت میگیره و خودت میرید سراغش...

اگه یکجا بشینه....!
خاله مریم
24 اردیبهشت 90 14:29
راستی یادم رفت بگم قالب جدیدت خیلی قشنگه