گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

پرهام شبیه پرهام

1390/2/7 20:08
نویسنده : بابا محسن
642 بازدید
اشتراک گذاری

بین خانمها بیشتر این مسئله مهمه که بدونن بچه شون به کی رفته سوال. و از روی تصاویر تیره و تار سونوگرافی و حتی قبل از ازدواج پیشبینی میکنن شکل نی نی چطوری و بیشتر شبیه بابا میشه یا مامان ! بی خبر از اینکه اون نی نی  نصف از پدر  و نصف از مادر صفات ژنتیکی به ارث میبره اما ... اما تازه اون نصفها به قدری استادانه با هم تلفیق میشوند که تقریبا محاله ادعا کنیم " چشمای قشنگش کُپه خودمه مژه" و " دماغش لنگه دماغه باباشه دروغگو...!" و به نظر من نی نی ، یک انسان جدیده و خصوصیاتش عین خودشه . حالا چه اصراریه هی بگی مثله منه ...مثله توئه .... ( البته بعضی آقایون بدترن ها...استرس)

اینها مقدمه ای بود که بگم به خدا نه من بچگیهام شبیه پرهام بوده نه مامانش ... قیافشو نمیگم ... کاراشو میگم ...! ( نترسید سند و مدرک به اندازه کافی هست که ثابت کنه ایشون به ریش ما بسته شده ...!) باید اعتراف کنیم اصلا نمی شه ویژگیهای فرزند را پیشبینی کنیم. مثلا ما میگفتیم پسر ما یک پسر آروم و حرف گوش کن مثل خردسالیه خودمون میشه ولی میبینیم پرهام عقاید و سلیقه خودشو داره ... اینو میخوام بگم : نباید زیاد زور بزنیم بچمون همونی بشه که ما میخواهیم بلکه باید جوری بشه که شایسته یک انسانه با ویژگیهای خودش .از خود راضی(نکته اخلاقی )  البته خوبه به بچه بگیم این کار خوبت مثل باباس یا خوش سلیقه اییت مثل مامانیه ...! ابروولی هیچوقت کارای بدش را به هم ربط ندیم باور کنید خیلی بده ... پرهام جون ، میدونم الان واسه این حرفا خیلی زوده ولی گوش کن به حرفای بابایی :  وقتی دیروز تو پارکینگ دیدم صدای آژیرماشین بابایی را در اوردی ، بابا احساس کرد باعث آزار همسایه ها می شی ، با گرفتن ریموت از دستت شروع به گریه کردی و جز با پس گرفتن ریموت ساکت نمیشدی گریهمجبور شدم دوباره پسش بدم ولی تو دلت می خواست دوباره صداشو در آری کلافه. یک لحظه موندم چکار کنم دل کوچیک تو را بشکنم یا غرولند همسایه ها را تحمل کنم ؟ هنوزم چهره معصومت که نهایت غم توش موج میزد و باریکه اشکهای زلال رو صورتت جلوی نظرمه ... به خودم میگم تو هنوز خیلی کوچولویی . دیروز من اشتباه کردم . تو حق داری از دنیا لذت ببری اونجوری که خودت دلت میخواد . شاید بچگی من اینجوری نبوده و کسی یادش نیاد من مثل تو اینقدر سر سفره شلوغکاری کرده باشم قهرشاید هم تقصیر بزرگترها بوده که نمیذاشتن مثل تو پادشاهی کنیم !

این حرفها تو دل بابایی مونده بود گفتم برای کی بگم بهتر از تو ... انشالله بزرگ که شدی و این مطلب و خوندی میفهمی که بابا و مامان به هیچ قیمتی حاضر نبودند اشک تو را ببینن حتی اگه بی نهایت اذیتشون کرده بودی و همیشه به نفع تو تحمل کردیم و شکایتی نمیکنیم ... خب شاید به اونور سکه ما رفتی چشمک...مامانی هم کاملا با من موافقه لبخند  تا حالا هم کسی شکایت تو را نکرده میدونی چرا ؟ آخه هرچی هستی برای ما تکی و برای همه عزیزیقلب همه کارات شیرینه ... مخصوصا وقتی میخندی ...پس جون من هیچوقت گریه نکن... سرگرمی برای تو زیاده ... فقط یکم حوصله کن ...کنار بابا مامان بد که نمیگذره ...قلب 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (19)

مامان محمد پرهام
7 اردیبهشت 90 21:18
واقعا" اینی که گفتین چند روز پیش تو فکرش بودم. آخه معمولا" حتی توی فیلما وقتی بچه یه کار بد می کنه،پدر یا مادر خطاب به طرف مقابل می گن: بچه ات رو جمعش کن اما امان از لحظه ای که کار خوبی انجام بده،با افتخار فریاد می زنن: بچه ام رو ببین. در صورتی که تو تمام لحظه ها این همون بچه قبلیه و مال هر دوشون. شمام خیلی نکته سنجین ها
معصومه عمه پرهام
8 اردیبهشت 90 1:05
سلام کاملا حق با شماست... بچه رو باید با یه شخصیت کاملا مستقل شناخت راستی عکسهای بهاریتون فوق العاده زیبا بودن و از هنر عکاسی شما لذت بردم
مامان زهرا نازنازی
8 اردیبهشت 90 3:03
سلام

نمی دونم چی بگم !!

ولی خیلی دوست دارم بدونم حداقل شکل ظاهری دخترم در آینده شبیه کی میشه؟

میدونممممممممم
مامان اميرمهدي كوشمولو
8 اردیبهشت 90 7:09
كاملا باهاتون موافقم كه اصلا كار درستي نيست از يه انسان كامل كه فقط مقياسش كوچولوتره هي گرو كشي كنيم كه چيش به كي رفته ... چه برسه كه كارهاي بدش رو پاس بديم به بقيه!!!!
همينطور هم انتخاب بين اينكه دل بچه ها شاد باشه يا اشك از چشمشون جاري به شرط رعايت قانون! كار خيلي خيلي سخت و حساسيه..
من و بابايي اميرمهدي هم مثل همه مامان باباها طاقت حتي لب ورچيدنش رو نداريم ولي تو اينجور موارد از روش پرت حواس به يه بازي هيجان انگيز ديگه استفاده مي كنيم
موفق باشين بابايي پرهام



روش" پرت حواس به يه بازي هيجان انگيز " هم برای پرهام خوبه هم واسه مامانی پرهام ...
مامان پاتمه
8 اردیبهشت 90 7:42
سلام.
قبل از هز چیز باید حسابی ازتون تشکر کنم بابت اونهمه وقتی که گذاشتین و واقعا شرمنده ام کردین
دیشب عکس هاتون رو به بابای آویسا هم نشون دادم و ایشون قول دادند در آینده ای نه چندان نزدیک برام یه دوربین حرفه ای بخرند!! بنده خدا یک سال نیست این دوربین رو برام خریده
و اما ...
کاملا با نظرتون در مورد اینکه کودک ما یه انسان جدید با علایق و ویژگی های منحصر به فرده موافقم.
و واقعا چقدر سخته اشک های این کوچولوهای دوست داشتنی رو دیدن
من اشک آویسا رو زیاد در میارم! ولی فکر می کنم برای یاد دادن یه سری درسهای زندگی گاهی لازمه

بچه ی لوس هرگززززززززززز
فرشته مامان امین رضا
8 اردیبهشت 90 11:24
سلام کاملا" باهاتون موافقم .انشااله همیشه سلامت وشاد باشین ودرکنارهم به خوشی وخوبلی زندگی کنین.
afshin
8 اردیبهشت 90 14:56
درود يار گرامي


روز دهم اردیبهشت، روز اخراج پرتغالى ها از آب هاى جنوبى ایران و روز ملى شاخآب ( خلیج ) پارس نام دارد.

شاخآب پارس با 1000 کیلومتر مربع طول و بیشتر از 240 کیلومتر مربع عرض هميشه ايراني و پارسي بوده و خواهد ماند

پاینده ایران ، سرافراز ایرانی ، جاوید خلیج پارس

ایران کشور قشنگیه ... دوسش دارم ... ولی دلم به حالش میسوزه ...

غم سردارای جنگل ، به دل خزر میمونه ،

دوباره خروش کارون ، قلب شب رو میسوزونه ،

چشمای معصوم زردشت ، از یاد ارس نمیره ،

قلعه ها میریزن اما ، بغض بابک نمی میره ...

دیگه از غرور این خاک ، چی میمونه ؟ چی میمونه ؟

واسه بچه های البرز چه کسی قصه میخونه؟
لواشک
9 اردیبهشت 90 0:37
کلا خوش ندارم نظر بدم
برا چی خبرم نمیکنید بابا خانوم؟؟؟
پرهام جوون گریه کن و با گریه همه چیو بخوا تا پدر بابات درآد که دیگه از این کارا نکنه

بابا خانوم؟؟؟ یعنی چیییییییییییی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
لازم شد یک عکس 2 نفره پدر و پسر بذارم ... ثانیا لواشک فلفلی ندیده بودیم ..!
مریم
10 اردیبهشت 90 15:43
سلام بابایی تازه به درد دل من و بابای دیانا اشاره کردین آخه چجوری بفهمونیم بهشون که این کار بده این کار خوبه من خیلیییییییییییی مشکل دارم
دانیال عشق عمه رویا
11 اردیبهشت 90 12:26
s\سلام ای جانم نازی چه بابایی باحالی اره راست میگه همیشه بخند کوشول موشولو
خاله مریم
11 اردیبهشت 90 13:53
خیلی بامزه مینویسی، آدم دوست داره تا آخرش رو بخونه... آخی عزیزم، من که از دلم نمیاد جلوی شیطنت بچه ها رو بگیرم، خیلی سخته، حدس میزنم اون موقه چه حسی داشتی. اینم یه مــــــــــــــــــــــــــاچ برای پرهام آپم، با موضوع سونوگرافی... خوشحال میشم بیای
مامان
12 اردیبهشت 90 3:25
سلام به نظره منم اینکه بچه شبیه کیه خیلی مهم نیست بازم باید به پرهام بگیم خوش به حالت که باباییت اینقدر دوست داره و میذاره دنیا رو کشف کنی
بابای زهرا کوچولو
12 اردیبهشت 90 8:38
سلام.




چند روزی نبودم .....
لواشک
12 اردیبهشت 90 13:23
لواشک فلفلی
حالا ببینید خب !
والا خب یعنی چی اینکارا؟؟؟؟؟؟
آپ میکنین خبرم نمیدین تازه منم که کامنت میدم میاین میگین کجایی لواشک؟!
خب بااین اوصاف همین لفظ باباخانوم مناسبه

یعنی قبول دارید باباها میتونن به خوبی از عهده همه کارها بر بیایند ...
دوبار کامنت گذاشته بودم از دومی خبری نبود! گفتم شاید نبودی تایید کنی ...






لواشک
12 اردیبهشت 90 23:55
کدوم دومی؟؟؟؟؟
من کامنت تایید نشده ندارم شاید نرسیده

حق با شماست دومی نرسیده ...
مامان محمد پرهام
13 اردیبهشت 90 12:33




فریبا
14 اردیبهشت 90 15:57
سلاااااااااام
خوبید؟
ممنونم از اینکه اومدی و جویای حالمون شدین
راستش با خوندن این پستتون یه جورایی عذاب وجدان گرفتم که
آخه من اشک ساغر زیاد در میارم کههههه یعنی اونوقت من مامان خوبی نیستم؟
کاش منم بتونم مثل شما صبور باشم و دیدم رو عوض کنم
با نظرتون در مورد منحصر به فرد بودن بچه ها موافقم درست میگید

البته گاهی لازمه اشکشون در بیاد ....

لواشک
23 اردیبهشت 90 17:00
قالب نو مبارک چه قالب خوشگلی دستتون درد نکنه آقای پدر
فریبا
26 اردیبهشت 90 15:38