گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

تولد ماهان جان

چهره دوست داشتنی و محبوب این هفته کسی نیست جز .... مــــاهـــان ... این مرد کوچک شمع سه سالگیش را فوت کرد و امیدواریم حداقل 120 بار دیگه هزاران شمع تولد را فوت کنه ( نگفتم که یهو ... بچه نفس کم میاره طفلی ...! ) سالی یکبار ... بعد ایشالله سالی دوبار ( خودشو خانومش ) بعد سالی سه بار ( برای نی نیش ) بعدش دیگه خدا میدونه چند بار در سال ! آرزوی قلبی ما طول عمر با عزت و سرافرازی و سلامتی خودشو مامانشو و باباشو و تمام عزیزانشه این عکس دونفره هم یادگاری از ما - امیدواریم مقبول بیافته ...
28 آذر 1390

آموزش قرار دادن کلیپ در وبلاگ

١ - اول در سایت آپارات عضو شوید    www.aparat.com 2- فایل ویدیویی خود را آنجا آپلود کنید 3- کد ( اچ تی ام ال ) را از آنجا دریافت و در محل قرار گیری کد ( اچ تی ام ال ) پست جدید خود قرار دهید سوالی بود اگر اینجا بیام و ببینم سریعا پاسخ میدم . به عنوان نمونه کلیپ زیر مربوط به سال گذشته پرهامه که هنوز نمیتونست راه بره ... ...
20 آذر 1390

تولد یکسالگی وبلاگ

تقریبا یکسال از عمر وبلاگنویسی برای پرهام میگذره و حالا پسرک شیطون و پرجنب و جوش ما نسبت به پارسال هم قد کشیده هم سنگین تر شده ! اما فکر نکنم عقلش ... نه شوخی کردم ! شاید یکسال برای ما عمری نباشه و تغییری توی خودمون حس نکنیم ولی بچه ها هر روزشون نوروزه ! این روزها پرهام به برنامه های تلویزیونی کودکان علاقه نشون میده و با دقت میشینه و نگاه میکنه . علاقه وافری به کارتون " تام و جری " داره و غش غش میخنده ! ( به باباش رفته - نقل از مامانی ...! ) و ده ها بار تکرارشو میبینه و هر دفعه هم براش جذابه ! جوری که اگه چشمای منو ببندید و فقط موزیک متن کارتون را پخش کنید براتون مو به مو حرکات موش و گربه را به تصویر میکشم ! اما چون ازش رفتاری تق...
20 آذر 1390

ساز مخالف !

اینروزها پرهام خیلی ساز مخالف میزنه ! یعنی بیشتر مواقع در پاسخ به درخواست ما ناخوداگاه میگه " نه ...! " حتی اگه قلباً موافقش باشه ! توی اینترنت جستجو کردم و متوجه شدم ، بچم کاملا طبیعی و نرماله ! و اینها نشانه رشد شخصیتی و استقلال این دوران از زندگیشه ! تازه برای ما هم تعیین تکلیف میکنه : بابا اینجا نشین ... دراز نکش ... آب نخور ... نخواب ... اِصه بِدوو ... ( قصه بگو ) نقاشی بکش ... ماشین بکش .. لُدر بکش ... بیا دنبالم ...این غذا را دوست ندارم .... این لباس نه ... تحمل این حرفها و کاراش گاهی وقتها خیلی نفس گیر میشه . بخصوص که پشتکار عجیبی هم داره تا به مراد دلش نرسه ول کن نیست ! خدا یک دلی به پدر و مادرا  دا...
5 آذر 1390

اولین برف پاییزی

من که سنی ندارم ، بابام هم یادش نمیاد این موقع سال همچین برف سنگینی اومده باشه ولی هرچه بود موجبات سرگرمی و شادی پرهام شده بود ! دیدن سقوط دونه های درشت برف از آسمون خب واقعا لذت بخشه - توی یک فرصت کوتاه که مامانی خونه نبود ، مقداری برف آوردم تو اتاق و پرهام وقتی دید شبیه بستنی سرد و سفیده هوس کرد ازش بخوره ! ولی وقتی دید بی مزه اس پشیمون شد ! رغبتی برای دست زدن به برف نشون نمیداد ولی از شکل پذیری و کم کم آب شدن و ناپدید شدنش خوشش میومد - راستش هوا خیلی سرد بود و نمیشد زیر بارش برف ، بازی کرد اما اگه خدا بخواد معمولا تا عید چندتا برف اینجوری میاد و آدم برفی و عکس و سرسره بازی و ... در راهه ! این عکس هم برای خالی نبودن عریضه ! و کاملا...
25 آبان 1390

برگ ریز نود

با این خیال که تا دیر نشده بتونم سوژه های پاییزی را شکار کنم دوربین را بردم توی پارک جنگلی ، ولی عکسهایی که در ادامه مطلب میبینید چیز دیگه ایی میگن ! امیدوارم از دیدن اونها لذت ببرید عکسهای جدید پرهام را توی پست بعدی خواهیم دید ...     ...
7 آبان 1390

اولین روز /دومین ماه/ سومین فصل/چهارمین سال

از لحظه ایی که میفهمی یک موجودی از تو و شریک زندگیت شکل گرفته و داره رشد میکنه ، دنیایی از احساسات جدید و رنگارنگ توی قلبت پدیدار میشه ، اولش شروع میکنی به خیالبافی  و خودتو با یک پسر یا یک دختر کوچولو در حال قدم زدن و خوش و بش تصور میکنی ... بعد به خودت میگی کدومش بیشتر بهت میاد ! نیم نگاهی به همسرت میکنی و یواشکی به جای اونم خیالپردازی میکنی . قند توی دلت آب میشه وقتی که توی آغوشش یک نوزاد را به تصویر میکشی  ... بخصوص اونروزایی که شب از سرکار میای خونه و چشمت به لباسهای نیم وجبی و اسباب بازیهای جورواجوری میافته که مامانی با ذوق و شوق قلبی فراوون و البته با ابراز احساسات زبونی یکی یکی نشونت میده و حسودیت میشه که چرا مث...
3 آبان 1390