گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

غیبت بابائی

سلام به مهربانان و دوستان خوبمون . نیمه شعبان بر شما مبارک باشه . بابائی یک مسافرت کوتاه بوده و تازه برگشته . ضمنا علی اینا امروز رفتند مشهد . ولی به علت گرمای هوا بهترین کار موندن توی خونه است ! پی نوشت : بچگی هام از تعطیلات تابستون لذت میبردم ولی دیگه از این بعدازظهر های طولانی و گرم و کسل کننده بیزارم . دوست ندارم انرژی منفی بدم اما دست خودم نیست ...بیحــــــــــــــــالم ! پی نوشت ٢ الان متوجه شدم پدر بزرگوار یکی از مامانهای مهربون وبلاگی رفت پیش خدا ...  از همین جا برای بازماندگان صبر و برای آن مرحوم رحمت و آمرزش ایزدی مسئلت داریم ( وبلاگ نازدار مامانش ماهان ) ...
28 تير 1390

صدای پرهام1

اینم یک مکالمه کوتاه از پرهام !   http://www.upload.iran-forum.ir/uploads/1310222267.mp3     یا برای دانلود روی لینک بالا راست کلیک و ... Save Target as   را بزنید   ...
19 تير 1390

پرهام و نزدیکان

با کمی تاخیر تولد یکی از دوستان خوب پرهام ( سعید رضا امید مامان بابا ) را بهش تبریک میگیم و با اجازه یک عکس دونفره وبلاگی هم انداختیم که اینجا به یادگار ثبت میکنیم . چند روز پیش مادرم به خاطر جراحی چشم ( آب مروارید ) در بیمارستان بستری شد که الحمدالله عمل جایگزینی لنز مصنوعی بدون بیهوشی کامل انجام شد و حال مامان بزرگ هم الان خوبه و پرهام بازم میتونه بره طبقه بالا و از خوراکیهای مخصوص و سفارشی بهره مند بشه . خوبه والله !!! پرهام راهشو بلد شده چون مامانی بهش گفته باید قبلش اجازه بگیری . میاد انگشتشو مثله بچه مدرسه اییها میگیره جلو صورتش و اجازه میگیره ! هنوز جواب مثبت ما را نگرفته تو پله هاست ! خلاصه خیلی بامزه داد میزنه " مصوم جون " (...
15 تير 1390

دو عکس قدیمی

قبل از هرچیز تولد زهرا کوچولو را به دوست خوبم تبریک میگم ( وبلاگ زهرا کوچولو و باباش ) امیدوارم از کادوی ناقابل ما خوشش بیاد .  بعد عید مبعث را به شما دوستان خوبمون تبریک میگم و یک معذرت خواهی به خاطر غیبت این چند روز   اما این تعطیلات را رفتیم تهران ...  چقدر گرم و چقدر هوا آلوده بود . خب یک جشن عروسی دعوت بودیم و باید میرفتیم . ( پسر عموی مامانی ) البته بیشترش خونه خاله بودیم آقا پرهام که نقل همه جا شده . به خصوص که لحظه ایی سکوت نمیکنه و مثلا حرف میزنه ! چقدر کلمات جدید یاد گرفته ! منتها با تعداد حروف محدود : مثلا آلبالو : آدادو  گیلاس : ایداس  هندونه : اِدونه  حتما صداشو اینجا میذا...
12 تير 1390

با پرهام

بعد از تحقیقات فراوان اینترنتی و اونترنتی تصمیم گرفتیم تا یک مدتی همچنان از امکانات دستشویی همراه بهره مند باشی و مای بی بی کما کان ماهانه برات شارژ بشه ! ( شارژ عادی ... نه شگفت انگیز ...! ) تا ببینیم چه شود ... راستی جوجه اردک را شوهر دادیم رفت ! با جهیزه کامل ( شامل سرویس غذاخوری و آبخوری مارک دار ! ) و یک واحد مسکونی مستقل و طبق طبق افاده ...! حیوونی راحت شد چون چندباری موند زیر دست و پای پرهام و نزدیک بود جوون مرگ شه . پرهامم که مثل ناپدری ها اصلا ابراز ناراحتی نکرد . .. وای عکس عروس خانم لو رفت ...! آخرین خرابکاری شما مربوط میشه به چند روز پیش که ریموت دزدگیر ماشین را انداختی توی آب و شانس آوردی که بابا تونس...
6 تير 1390

یک خبر

دیروز یک خبر خیلی خوب شنیدم که لازم دونستم اینجا ثبتش کنم : عـــلی پسر عمه پرهام تو آزمون تیزهوشان مدارس راهنمایی قبول شد . این خبر خیلی خوشحالمون کرد و از همین جا از طرف خانواده دایی محسن به او تبریک میگیم و آرزو میکنیم گامهای بعدی به سوی موفقیت را یک به یک برداره و به قول خودش باعث افتخار پدر و مادر و نزدیکانش بشه   این موضوع من را یاد آزمون خودم انداخت . متاسفانه اون موقع مثل حالا این همه کلاس و دوره و آموزشگاه ... نبود که دانش آموز با نحوه سوالها و روشهای تست زنی آشنا بشه ... در عرض سه روز میخواستیم برای آزمون آماده بشیم ... اونم با تعداد شرکت کننده های خیلی زیاد و رقابت سخت . علی جون بی زحمت دست پرهام را هم بگیر .....
31 خرداد 1390