حرف های مامانی
سلام به همه دوستان گل
من مامان پرهام هستم و قبل از هر چیز روز مادر را به شما مادران مهربون تبریک میگم امیدوارم در کنار شوهر عزیزتون و نی نی نازتون خوب و خوش و سلامت باشید .
این فرصت را بابایی پرهام برام فراهم کرد تا بشینم و با شما حرف بزنم
شما چطوری وقت می کنید وبلاگ نویسی کنید ؟ صبح زود محسن یواشکی میره سر کار چون اگه پرهام متوجه بشه تا شب روزگار ندارم ... با کوچکترین صدایی از خواب می پره از نوزادیش همین جوری بود
وقتی بیداره تا شب باید دنبالش بری و ریخت و پاش آقا را جمع کنی به خدا خیلی وقتها کم میارم . هرچی جمع میکنم واسه دو دقیقه است . کار های خونه هم که هیچ وقت تموم نمیشه . نمی دونم چه جوری روزم شب میشه . . محسن که از سر کار میاد دلم براش می سوزه هنوز از راه نرسیده پرهام دستشو میکشه بریم د د .خدا را شکر شوهر گلم خم به ابرو نمیاره و دوتایی میرن بازی ! به خاطر اینکه بعضی روزها بتونه تو خونه استراحت کنه و به قول خودش وبلاگو آپ کنه مجبورم با پرهام برم خونه مامانم یا خواهرهام . ولی همیشه خدا را شکر میکنم یار و مونس خوبی نصیبم شده . هیچوقت زحمات محسن و صبر و تحملش را برای به دنیا اوردن پرهام فراموش نمیکنم . بیشتر از نه ماه مراقب من بود و هر کاری از دستش بر می آمد انجام میداد که من راحت باشم . الان هم خیلی تو کارها کمکم میکنه و همین صبر و طاقتش بهم آرامش میده و بهتریت تکیه گاه تو زندگیمه . پرهام بیشتر از هر کسی باباشو دوست داره چون اینقدر این پدر و پسر با هم خوبن و حرف همو درک میکنن که آدم حسودیش میشه . ببخشید پر حرفی کردم . محسن بیاد میگه چه خبره این همه سیاه کردی ... خیلی دوست دارم اینجا بیشتر بیام نا سلامتی رشته تحصیلیم کامپیوتر بوده ولی بابامحسن جور منو میکشه طفلک ... ناگفته نماند همیشه من محسن را تایید می کنم و نوشته هاشو دوست دارم و اگه همکاری من نبود این وبلاگم نبود
دیگه الان سر و کله پرهام اینا پیدا میشه .... خیلی دوستتون دارم محسن همیشه از لطف و محبت شما تعریف میکنه . اگه این وروجک اجازه بده بیشتر میام اینجا و کمک محسن میکنم . از طرف من صورت ماه و خوشگل نی نی تون را ببوسید از علی جون پسر عمه با معرفت پرهام هم تشکر میکنم که روز مادر را به من تبریک گفته