گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

پرهام و دَ دَ

1390/3/6 20:03
نویسنده : بابا محسن
818 بازدید
اشتراک گذاری

این شیرین پسر ما از وقتی هوا گرم شده ، مثل کش تیرکمون تا ولش میکنیم میدوئه وسط حیاط !

حیاط باشه کوچه باشه هر چی باشه اسم اون " د د " باشه ! بالاش سقف نباشه هواشم خنک باشه ! مخصوصا کنارش باباش باشه ! باباشم بیکار باشه !

بله ... از آب دادن گل و ریحون تو حیاط شروع میشه تا سلام دادن و عرض ادب به خوراکیهای آقاغلام سوپر مارکت سر کوچه ادامه داره ! اینا برنامه روزانه ایشون وقتی منزل تشریف دارن اما وقتی خونه دایی حمید هستند موتور سواری ، خونه مامان بزرگ پارک و سرسره بازی ، خونه خاله دوچرخه سواری با دخترخاله به برنامه های فوق اضافه میشه ! همین چند شب پیش شام را همراه پرهام تو کوچه خوردم ! نخندید باور کنید جدی میگم ! خونه مامان بزرگ بودیم و هر کاری کردم حاضر نمیشد من غذامو بخورم بعد بریم بیرون ! هم به معده خودم رحم کردم هم به اعصاب بقیه !

خدا اگه همه در ها را ببنده ، یکی از درها همیشه لولا نداره ! چطور مگه ؟ همسایه بغلیمون بنایی دارند و گهگاهی یک صدایی مثل خالی کردن آجر ، غلطاتندن بشکه ... از خودشون در میکنن و آق پرهام ماست را کیسه میکنه و میگه "به ئیم " بعد خیلی بامزه رو میکنه به سمت صدا و میگه " بو ئو ...بو ئو " یعنی من پسر خوبیم کار بد نمی کنم . منم همیشه در حال انفجار خنده ، ولی بهش می گم شنیدی صدا را ؟ پس بدو بریم تو خونه ! حالا قسمت جالبش امروز بود که  دوتا خونه اونورتر عروسیه و همش صدای بزن و برقص میاد !

 

اصلا فکرشم نمی کردم پرهام تو این سن خودش دمپاییش را درست بپوشه !

 

روش صحیح آب دادن به گل ! فکر میکنه باید حتما باید بریزی تو حلقش !

 پرهام در حال خوش و بش با مامان بزرگ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (18)

بابای زهرا کوچولو
6 خرداد 90 20:12
سلامبابای پرهام-بیچاره مامان پرهام.اخه خودش گفت شما به بهانه وب نویسی میفرستیدش خونه مادر یا خواهراششوخی کردم فقط جریان رحم به معده چیه؟انشالله همیشه سالم باشی واز بودن در کنار خانواده لذت ببری.فقط پرهام جون مواظب بابات باش.

شما که میدونی باید به زور بفرستیم خونه مامانش ... مگه میره..! وقتی با هر قاشقت دوتا قاشق حرص هم بخوری معدت از جریان می افته دیگه .
باران
6 خرداد 90 20:12
عكس اين بچه رو مي ذاريد آدم غش و ضعف مي كنه،ماشاالله
خوش به حالت پرهام جونمممم كلي كيف مي كنيا
خدا خير بده اون همسايه بغلي رو

جاتون خالی ... دیشب نذاشتن بخوابیم که ... سریالی بود ... عاقد اومد ..حنا بردن .. طبق آوردن ... خوشگلا هم باید می رقصیدن...!
فریبا
6 خرداد 90 20:42
سلام
الهی قربونش برم
ببین چه قشنگ داره گلا رو آب میده این پسر باهوشیه
خوب بچمون دلش میگیره دوست داره بره دنیا رو ببینه
خدا حفظش کنه براتون
با تاخیر روز مادر رو به مامان گل پرهام جون تبریک میگم

رسیدن به خیر ... روز شما هم مبارک ... روز مادر دیروز و امروز نداره .. مگه شما لحظه ای یادت میره مادری ؟!
فرشته مامان امين رضا
7 خرداد 90 11:08
سلام بابائي

رسيدن بخير آخي خوش به حالتون كه حياط دارين
ماكه آپارتمان زندگي مي كنيم طفلك امين رضا فقط بايد از پارك استفاده كنه.

ازمامان پرهام هم ممنون بابت نوشتن.

منم خودم موقعي بابا بخواد غذا بخوره بايد برم به امين رضا بازي تا باآرامش همه چيز تموم بشه.

واقعا درست میگید همین حیاط فسقلی نعمت بزرگیه
مریم
7 خرداد 90 11:16
سلام بابایی پرهام خدارا شکر کنین که فامیلا همه دورهم جمع هستین و بالاخره پرهام خان حوصلش سر نمیره و تازه خیلی هم برای شما و خودش خوبه و توی محیطهای جدید کلی چیز یاد میگیره

البته بازی کردن با بچه فامیل شاید بهتر از بچه های همسایه و غریبه باشه ...البته همیشه هم اینطور نیست
مامان اميرمهدي كوشمولو
7 خرداد 90 11:25
واسه پرهام شيرينم..
اين چند وقت نبودم كلي دلم برات تنگ شده بود خاله
خوش به حالتون ما هم هوس حياط كرديم حسابي
برم شيش تا پستي رو كه نخوندم بخونم

خدا را شکر اینقدر خاله خوب و مهربون دارم ...
مامان پرهام
7 خرداد 90 11:50
سلام چه پسر باحالی! ماشاللا! اون آب ریختن توی حلق گل خیلی قشنگ بود! خوش به حالتون که حیاط دارید. بچه ی من که توی یه خونه ی اپارتمانی توی یه شهر غریبه! چرا به ما سری نمی زنید به روزیم!

همیشه میشه بچه ها را سرگرم کرد اگه ما بخواهیم ...
اهورا بابای سوفیا
7 خرداد 90 16:04
سلام بابای مهربون
خوبی دوست خوبم
ای جان به این گل پسر با اون باغبونیش
چه می کنه
چه با دقت آب رو می ریزیه توحلق گلها
ازطرف من روی مهربان و زیبایش رو ببوس


مامان ماهان
8 خرداد 90 0:20
سلام خسته نباشید
چه با دقت آب میده به گلا آبم کم باز کرده تا پول آبتون کم بیاد آفرین که به فکر باباشه
دمپاییش هم با رنگ لباساش سته

چی فکر کردین ؟! دلش میخواد تا آخرشیر آب را باز کنه
لواشک(✿◠‿◠)
8 خرداد 90 0:27
یعنی من عاشق روش آبیاریشم
قربونت برم جیجری

لازم به ذکر است اینجانب بعد از عکاسی تو حیاط دوش هم گرفتم به لطف پرهام جان
مامان
8 خرداد 90 2:06
سلام
اول بگم هزار ماشااااااااالله
خیلی پستها رو جا مونده بودم
اما همه رو خوندم
مامانیه پرهام کوچولو روزگاره همه ی ما همینه اما ما یه شب که میخوایم اپ کنیم ساعت 2 باید بیایم اخه ما همسرمون حال نوشتن نداره
خدا نینی و شوهرتون رو براتون حفظ کنه
موفق باشید

از طرف مامی تشکر میکنم .
مامان زهرا نازنازی
8 خرداد 90 2:56



مامان پرهام
8 خرداد 90 16:43
سلام می خواستم دو تا چیز رو بنویسم:1) واللا به خدا ما دوتایی دائما درحال بازی و سرگرم کردن این بچه ایم. 2) چرا فکر کردید من متوجه نشدم این پستها رو بابای پرهام می نویسه؟(عطف به نظرات پست قبلی)

1- بازی برای ما بزرگترها هم مفیده راستی اگه بازی خوبی بلدیم خوبه به بقیه هم یاد بدیم البته هرچند هنوز پرهام ها هنوز خیلی کوچیکند و جز ریخت و پاش و خرابکاری بازی دیگه ایی نمیشه کرد ...
2- آخه شما فرموده بودین " زیاد از شوهرت تعریف نکن" برای مزاح اونجوری جواب دادم و هیچ فکر دیگه ایی نکردم!

فرشته مامان امين رضا
9 خرداد 90 11:06
آپم
بابای زهرا کوچولو
9 خرداد 90 22:57
مامان روژین
10 خرداد 90 1:10
الهی پرهام جونی . اون آب دادنت من یکی رو کشته .
Rahro
14 خرداد 90 21:47
دنبال واژه مباش.... کلمات فریبمان میدهند! وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش می رود.فاتحه بقیه حروف را باید خواند...
باران از لاهیجان
18 خرداد 90 11:43
اخییییییییییی دلم می خواد فششششششششششششارش بدم

خودم فششششششششششششارش میدم !