گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

تغییرات زندگی

1390/5/29 10:48
نویسنده : بابا محسن
669 بازدید
اشتراک گذاری

بابائی بسیار عصبانی و ناراحته از دست اون خانومه که مسئول اینترنت ADSL  که دیروز قول داده بود به مشکل رسیدگی کنه و درستش کنه ولی امروز جمعه بدون اینترنت پرسرعت ( مثلا پرسرعت ! ولی هرچه باشه از این دایال آپ بهتره خب ! ) چه کسل کننده شده ! پرهام هم که نیست طبق هر جمعه خونه مامان جوجوگه ! البته امروز استثنا" خونه خاله است...

فرصتی پیش آمد که حرف های توی دلم  را اینجا بنویسم و نظر شما پدر و مادرهای خوب را هم بشنوم :

نزدیکانم به من گلایه میکنن که  "چرا تازگی ها کمتر حرف میزنی کمتر شوخی میکنی و خیلی کم پیدا شدی ؟! "

وقتی به سالهای اخیر زندگیم نگاهی انداختم دیدم تا حدودی حق با اونهاست ولی این تغییرات اجتناب ناپذیره و خواه نا خواه با گذر زمان با بالاتر رفتن سن ، روحیات و خلق و خوی انسان عوض میشه به خصوص وقتی بچه دار میشی. اول اینکه بیشتر انرژیت را به پای بچه میریزی و دیگه رمقی برات نمی مونه که مثل سابق ساعتها وقتت را با گپ زدن با دیگران صرف کنی ! ثانیا وقتی می بینی این فسقلی مثل یک دوربین هوشمند حرفها و حرکاتت را ضبط میکنه شما هم که باشید خودتون را جمع و جور میکنید و خیلی مراقب هستید حتی توی اوج هیجانات مثل عصبانیت موقع رانندگی و یا در جمع دوستان و آشنایان رفتار ناجوری ازتون سر نزنه و خلاصه اگه دلتون می خواد بچه تون درست تربیت بشه مجبورید عادات و رفتار بد خودتون را ترک کنید و به الاجبار ادای بهترین و مودب ترین انسان روی کره زمین را براش در بیارید که خوشبختانه همین روال باعث میشه خودسازی کنید و به انجام اعمال خوب و پسندیده خو بگیرید چون من یکی طاقت شنیدن این حرف را ندارم که روزی پرهام بهم بگه اگه فلان کار خیلی بده چرا تو انجامش میدی ؟ یا اگه چرا فلان کار خوبه  تا حالا ندیدم تو انجامش بدی ؟ خودم حس میکنم این موضوعات باعث شده   افتاده تر و منزوی تر به نظر بیام هر چند که بیشتر اوقات مثل یک کودک 5 ساله همنفس با پرهام بازی میکنم و بقیه متعجب نگام میکنند که اینکه حوصله نداشت چطور شد پس ...!

شاید هم با بزرگتر شدن پرهام ورق برگرده و اونموقع یک جور دیگه بشم ! نمی دونم ...

حالا شما چقدر عوض شدید ؟ شما هم گاهی مثل من  نگران خودتون میشید ؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (42)

دنیای زیبا
28 مرداد 90 20:23
سلام
دنیای زیبا (زیباساز وبلاگ) با انواع متنوع شکلک و زیباساز در انتظار نگاه زیبای شما.
لطفا اگر لینک کردید اطلاع دهید تا شما را لینک کنیم.:

ممنون دوست عزیز . حتما از زحمات شما قدردانی میکنیم.
helia & sara
29 مرداد 90 11:22
سلام بابا محسن انصافا" درست گفته بودین همه ما اینطور شدیم و عوض شدیم همه حرکتها کارها و رفتارهایمان باید طوری باشد که جایی برای اشتباه بچه ها نگذارد . امیدوارم موفق باشید

بهتره بگوییم جایی برای سوتی گرفتن بچه ها نذاریم !
مامان علي
29 مرداد 90 11:40
سلام باباي پرهام.
دقيقا حرف دل منو زدي.تازه فكر كنم زنا شرايطشون بدتره بخصوص اگه شاغل هم باشن.البته فكر كنم تو كشور ما اين موضوع شديدتره.منظورم فراموش كردن خودمونه...
البته مدتيه تصميم گرفتم اين جو رو عوض كنم.يه تصميم كبري...

با حرفاتون موافقم . بخصوص وضعیت تربیت بچه ها توی ایران ...
مامان پرهام
29 مرداد 90 12:16
با نظرتون کاملا موافق هستم این بخاطر اینکه خیلی از پدر و مادر ها مثل ماها به بچه ها اهمیت نمیدن و .......... ما زیاد از حد برای این عسلها وقت میزاریم من و پدر پرهام هم همینطور هستیم و بقیه از ما گلایه میکنن

درسته . خیلیها مثل ما نیستند .
مرضیه
29 مرداد 90 15:31
زياد سخت نگيرين شاد باشين و سرزنده

باید برخی تغییرات را پذیرفت
مامان سارال و صبا
30 مرداد 90 3:52
سلام..من با نظر شما موافقم..گاهی اوقات باید اخلاقیات خودمون رو تغییر دهیم تا تاثیرش رو روی فرزندمون ببینیم..هرچند این تغییر ممکنه در دراز مدت بی اثر بشه وما باز هم به سابق خودمون برگردیم...میدونستید که بچه ها هم در تربیت والدین نقش دارند..همین که به ما کارهای اشتباهمون رو گوشزد میکنند؟

تا حدودی ممکنه برگردیم ولی باز هم تاثیر خودشون را گذاشته اند . بچه ها مربی های خوب و سختگیری هستند . نمونه اش را دیدم که پسر بچه ایی تونسته بود باباشو توی رانندگی کنترل کنه و الان بابائه دیگه تخلف نمیکنه !
مامان آريا
30 مرداد 90 9:42
همه پدر مادرا وقتي صاحب بچه مي شن رفتارشونم عوض مي شه چون مادر و پدرا مي شن اولين و بزرگترين الگو بجه هاشون و بچه ها هم درست مثل كامپيوتر همه چي رو به حافظشون ميسپرن بعد اجرا مي كنن براي همين ماها خيلي مراعات مي كنيم و اين به چشم خودمون نمي ياد اطرافيانمونن كه متوجه مي شن و بعضي ها گلگي مي كنن و بعضيها هم حرف درست مي كنن ولي اهميت ندين چون هيچ چيز عزيزتر و مهمتر از بچه هامون و تربيت درستشون نيست

احسنت . جز تایید حرفاتون چیزی ندارم بگم . ممنون توی وقت کم اینقدر قشنگ و جامع توضیح دادین .
مامان آريا
30 مرداد 90 9:46
سلام بابايي چقدر هولين ها من نظرات دوستان خوبمو هيچ وقت حذف نمي كنم ولي باور كنين اينقدر توي اين ايام ماه رمضان هجم كاري ما بالا رفته ساعات كاريمونم كه كم شده اصلا وقت نمي كنم توي سايت بيام وقتي هم مي يام يه نظر تاييد ميكنم توي يه سايت دوستان مي رم نظر مي زارم بعد بين اينا هم يه كار اداري انجام مي دم
الانم شانس اوردين وقتم كمه وگرنه معلوم نبود چقدر ديگه مي نوشتم

من هرچقدر توی رانندگی یواش میرم توی اینترنت تخته گاز لایی میکشم ! اونم با سرعت لاکپشتی ایران فقط باید دق بخوری و بری رنگ مو مشکی بخری !
ضمنا ما که ساعات کاریمون کم نشده که هیچ اضافه هم شده ! شما مطمئنی وسط این کارها یک کار اداری هم انجام میدی ؟! بازم خدا خیرتون بده حالشو داری !
راستی یادتون نره ...
مامان آريا
30 مرداد 90 10:40
واقعا" در حق ما كارمندا ظلم مي شه مي بينين
خداييش توي اين ماه خيلي متحول شدين براي اين تحول چه كار كردين ما هم در پيش بگيريم
مرسي كه درك مي كنين ولي تا جايي كه بتونم سعي مي كنم كامنت دوستان رو زود جواب بدم

شکم گرسنه خود به خود متحول میکنه آدمو ! مگه شما نشدید ! دارید بیشتر کار میکنین بدون اینکه مزد بیشتری بگیرین ! تازه از پسرتون هم کار میکشید تو اداره !
مامان آريا
30 مرداد 90 10:43
ما هميشه به ياد شما هستيم مخصوصا" توي اين ايام شما هم مارو دعا كنين بعد هم شما برادر بزرگ مايي خدا شما و خانواده كوچولوي پر مهرتون هميشه شادو سرزنده نگه داره و ساليان سال در كنار هم به خوبي و خوشي زندگي كنين و شاهد به ثمر رسيدن گل خوشگلتون باشين
بوس براي پرهام گلي

این نشانه لطف و محبت بسیار شماست و قابل تقدیر .
مریم
30 مرداد 90 12:50
سلام بابایی
منم سعی می کنم ولی غیر از ما جامعه و هم سن و سالان هم خیلی تاثیر می گذاره
درسته که ما سعی می کنیم مراقب رفتار و گفتارمون باشیم
ولی همش که دست ما نیست آخه ؟
خدا بهمون رحم کنه
راستی خیلی التماس دعا توی این شبهای عزیز قدر
مارا فراموش نکنید

شما نکته خوبی را از حرفهام استنباط کردید یکی از دلایلش همین نگرانی از آدمهای اطرافمون هست که مثل ما مراعات نمی کنند .
به روی چشم .
معصومه عمه پرهام
30 مرداد 90 13:12
با عرض پوزش نمیتونم واسه این پستتون نظری بدم
ولی حرفهای شما و نظرات مامانها برام جالب بود

آخه چرا ؟! اتفاقا منتظر شنیدن نظر شما هم بودم . به عنوان همون شخص سوم ! لطفا ...

معصومه عمه پرهام
30 مرداد 90 21:01
حرفهای شما رو کاملا قبول دارم... بچه ها همونی میشن که ما هستیم نه اون چیزی که میخوایم بشن. بعد از هر حرکتی باید منتظر تکرارش از طرف بچه باشیم.چون ذهن یه بچه همه چیزو ضبط میکنه...
ولی انصافا بچه هایی رو دیدم که با بی توجهی پدر و مادرشون اخلاقای بد اونا رو تکرار میکنن.همیشه هم از دست والدینش عصبانی میشم که چرا بی توجهن.

خیلی لطف کردی نظرت را گفتی . ممنون
معصومه عمه پرهام
30 مرداد 90 21:05
ممنون از اینکه رای دادین برای سرافرازی ایران عزیز...
راستی از لطفتون هم ممنون.هم اینکه تشریف میارید به وب پرهام و همیشه مهربونیتون رو ثابت میکنین یک دنیا ارزش داره.
واسه پرهام گل خاله

خوشحال شدم که تعداد رای های ایران بیشتر بود
بابای زهرا کوچولو
30 مرداد 90 23:36
سلام .برمیگردم نظرم را میگویم

منتظرم
مامان آنیسا
31 مرداد 90 5:32
سلام بابایی
زیاد سخت نگیرین .ولی کمی احتیاط لازمه

داریم زندگیمون را میکنیم ! ولی با احتیاط تر !
بهار(مامانی شهراد)
31 مرداد 90 10:00
به نظر من تو این دوره زمونه آدم باید به خاطر درست بار آوردن فرزندش از هرکس و هر چیزی که مانع تربیت درست بچه میشه دوری کنه.هیچ کس دلش واسه یکی دیگه نمیسوزه.به نظر من 80% اینکه بچه هامون در آینده چی میشن دست پدر و مادر و نوع تربیتشونه.میمونه 20% که ده تاش دسته سرنوشت و خواست خداس 10 تای دیگشم تلاش و همت بچه.من کاملا با شما موافقم

حرفاتون صحیح ولی پاستوریزه بودن هم توی دوره زمونه مکافات داره !

هستی
31 مرداد 90 13:58
سلام بابایی
فقط می تونم بگم موفق باشین
از روزی که پدرم رفت تا الان هیچکس را بابا یا بابایی صدا نکردم خیلی دلم گرفته خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

انشالله که بتونی با این واقعیت کاملا کنار بیای .
بازم برای شادی روح پدر بزرگوارت صلوات ذکر میکنم .
بابای زهرا کوچولو
31 مرداد 90 14:56
سلام مجدد.از صبح تا حالا دارم به این موضوع فکر میکنم.به نظر من 10%حرف شما درست است.مگه قبل از بچه داری چهکارهای انجام میدادی که بد اموری داره.ولی به نظر من 90%دیگه تنهایی و گوشه گیریها مربوط به خانمها میشه.البته فقط نظر شخصی خودم میگویم.مردها در کل زندگی معمولا و به قول خودمون رفیق باز هستن.قبل ازدواج با دوستان و .....هستند.بعد اکثرا دیگه فقط با خانم هاشون مسافرت و تفریح ومیهمانی یا هرجاییکه بهاسم تفریح باشه میروند .تا میرسند به دوران بچه داری حالا خانم دیگه یکی داره.ومعمولا وقتی مردها شب به خانه میاییند خانم خسته.حس جوانمردی گل میکنه یکی2ساعتی با بچه بازی میکنی که خانم استراحت کنه ولی کار خانم تمامی نداره.ودیگه وقتی هم برای شما.حالا فکرهای عجیب غریب میاد .سراغت.وبه این نتجه میرسی که .............................................در اخر میبینی خیلی تنهایی خیلی

خیلی منتظر دیدن نظر شمابودم . چون هر دو از یک جنس هستیم بیشتر حرفاتو قبول دارم . شما ممکنه در پاسخ مثبت به همسرتون خیلی عادی بگید "آره" ولی اصلا دوست ندارید فرزندتون در جواب غریبه ها از لفظ "آره " استفاده کنه ! این شاید یک نمونه بدآموزی ما باشه ... یا شما هر روز دیگه مجبور میشید تا از راه میرسید اول دستهاتو بشویی ...شبها به هیچ عنوان مسواک فراموش نشه ! صورت را با حوله شخصی خودت خشک کنی ! سلام و صبح به خیر اول صبح را بلند و رسا به گوش بقیه برسونی ...منظورم این رفتارها بود ...! معمولا تنهایی مردها خیلی عمیقتره ! ولی خدا یک قدرتی هم بهشون داده که بروز نکنند ! و در ظاهر خیلی اوضاعشون خوب به نظر بیاد نسبت به خانمش ! کلا روش زندگی ما ایرانیها درست نیست ! چون با قرار گیری در جایگاه جدید تمام علایق و خواسته های خودمون را زیر پا میذاریم و شاید از فداکاری لذت فراوانی هم ببریم ولی خلا ها هرگز پر نمیشن و بدتر اینکه کسی اونها را خلا نمیدونه ! و ما همواره مجبوریم سکوت کنیم .... این حرفهای من شاخ و برگ زیاد داره و همینم که گفتم ممکنه باعث برداشتهای خوبی نشه .. دوستان اگه نظری دارن در خدمتم




لواشک(✿◠‿◠)
31 مرداد 90 16:15
بابا محسن بزرگ میشود

بهم می خوره ؟!
مامان ماهان
1 شهریور 90 0:13
حرف کاملا منطقی و جالبی زدین
بچه مثل طوطی هستن باور کنین تو مراسم پدرم یکی از بچه مدام به مامانش حرف بدی میزد همش میگفت زهر مار
باور کنین ماهان هم یاد گرفته و با زبون خودش بعضی وقتا میگه البته من اصلا عکس العمل نشون نمیدم تا یادش بره
اینو گفتم برای این که حرف شما کاملا منطقی و به جا بود ممنون

بهترین کار را کردید که عکس العمل نشون ندادین . البته اگه سکوت ما جلوی دیگران حمل بر بی خیالی ما نشه !
! gighil !
1 شهریور 90 2:06
سلام،خوبید؟
خسته نباشید،پسملتون خیلی قیافه ی بانمکی داره
راستی...اسم نی نیه منم پرهامه!
بهم سر بزنید و اگه دوست داشتید لینکم کنید و خبر بدید تا منم لینکتون کنم.
خدافظ

سلام . یک دوست جدید ...
Rahro
1 شهریور 90 12:14
اگر اهل باراني به كلبه باراني ام بيا كمي زير باران ذهن من قدم بزن كمي خيس شو واگر مجالي براي همنوايي بود كمي همنوا شو با من من قطره هاي باران را يك به يك از پشت قاب پنجره اتاق جمع كرده ام و پر كرده ام جامي را كه در جداره هايش شراب خشكيده بود اگر بيايي جامي لبريز از باران با طعم شراب خواهي نوشيد يا مست خواهي شد يا مي زده
مامان آريا
1 شهریور 90 12:16
_________________.-'.....&.....'-. ________________\.................../ _______________:.....o.....o........; ______________(.........(_............) _______________:.....................: ________________/......__........\ ...........> ♥ دوست ♥ دارم ♥ پرهام خوشگل خاله ♥ _________________`-._____.-' ___________________\`"""`'/ __________________\......,...../ _________________\_|\/\/\/..__/ ________________(___|\/\/\//.___) __________________|_______| ___________________)_ |_ (__ ________________(_____|_____) مشكل اينترنتون حل شد دلمون براي كاراي پرهامي تنگ شده اخه
لواشک(✿◠‿◠)
1 شهریور 90 16:02
شمام برامن دعا کنین
مهرانه مامان مهرسا
2 شهریور 90 11:58
من با تمام حرفاتون موافقم اما تغيير دادن خيلي سخته اميدوارم بتونيم اشتباهاتمون رو قبول كنيم تا بعدش خودمون رو تغيير بديم اميدوارم يه روز مهرسا بتونه به باباييش ياد بده كه با آرامش بيشتري رانندگي كنه

بابائی ، آقا پلیسه ...!
بابای مهرسا
2 شهریور 90 13:11
سلام.ممنون که به وب من اومدید.خیلی خوشحال شدم....بازم منتظر شما هستم
مامان آرین
2 شهریور 90 13:48
سلام بابا محسن،فکر کنم جدی جدی تغییر کردینا ! چرا اینقدر دیر به دیر میاین ؟پرهام جون حسابی سرتونو گرم میکنه نه؟

چون مامانی روزه میگیره زیاد از خونه بیرون نمیزنه در نتیجه بابامحسن تنها نمیمونه و اینترنت بی اینترنت !
مرضیه
2 شهریور 90 14:15
مامان احسان
2 شهریور 90 15:39
وبلاگ جالبی دارین
پسر نازی هم دارید خدا حفظش کنه
راجع به مطلبی هم که نوشتین هم عقیده ام
مشکل اصلی هم عادات غلطی هست که در جامعه ما هنوز اصلاح نشده و ما مجبوریم همه رو یک جا در خانواده ی 3 نفریمون اصلاح کنیم.
موفق باشید

نظر لطفتونه
متاسفانه بچه های ما هم مثل خود ما در این جامعه چند رنگ دچار سردرگمی خواهند شد !
مرضیه
2 شهریور 90 15:52
تولد بابا جونمه بدو بیا
مامان احسان
2 شهریور 90 17:20
خلاصه که بزرگ شدن بچه ها داستانیه برای خودش ..
خدا قوت به همه پدر ها و مادرهای هم نظر با ما

مسئولیت سنگینی است . خدا خودش کمکمون کنه .
هستی
2 شهریور 90 20:11
سلام بابامحسن خان
داداشی ماشاالله پرهام خیلی زود دارد بزرگ می شه
اسفند لطفاااااااااااااااااااااااااا دود کنید

مرغ همسایه زود غاز میشه !
چشم عمه خانم
مامان روژین
3 شهریور 90 1:50
آخ بابای پرهام گفتی ..... فقط نگید ضبط صوت بگید دوربین فیلمبرداری . چون کارهای این وروجک ها و کپی برداریشون هم صوتی و هم تصویری.
راستی تنهایی و خستگی شما آقایون هم ما خانومها رو کشته . ببخشید دیگه نمی تونستم جبهه گیری نکنم . ولی قبول کنید که هم ما خسته ایم و هم شما و هم ما تنهاییم و هم شما . این موضوع دیگه تر نداره . هر کدوم با توجه به شرایط جسمی و روحی و موقعیت خاص خودمون به عنوان پدر یا مادر و وظایفی که باید انجام بدیم بعضی اوقات این احساسات سراغمون میاد ولی حق ندارید بگید آقایون تنهاترند یا خسته ترند . اصلاً اینطور نیست .

حرف منم همینه : چطور میشه هم زنها احساس تنهایی کنند و هم مردها ؟ مگه کنار هم نیستند ؟ چرا با اومدن بچه این حالات تشدید میشه ؟ بحث گسترده ای است . اگر حوصله اش را دارید حرفاتون را بنویسید تا شاید به نتایج خوبی برسیم .
هستی
3 شهریور 90 12:39
نه والا بهتون نمی یاد بزرگ بشین داداش اصلا دلم نمی خواهد بزرگ بشین
مامان روژین
5 شهریور 90 3:07
وقتی که بجه میاد براش وقت میذاریم ، انرژی میذاریم ، حوصله میذاریم > وقتی شیطونی میکنه عصبانیت خودمون رو کنترل میکنیم تا برخورد بدی نداشته باشیم . به نظر من اینها باعث تحلیل رفتن آدم میشه . ما همون آدم های قبلی هستیم . منتها چون مجبوریم یه قسمت از وقت و انرژی و حوصلمون رو به نفر سومی اختصاص بدیم ، طبیعیه که گاهی اوقات پیش میاد که حوصله اختلاط کردن رو نداریم . یه موقع ما حوصله داریم طرف مقابل حوصله نداره و برعکس . نتیجه هم این میشه که گاهی اوقات فکز میکنیم خسته و تنهاییم .

حرفهای دوران نامزدی : هیچکس نمیتونه من و تو را از هم دور کنه ! هیچ چیز مانع نمیشه حرفامو تو سینه ام حبس کنم ! فقط با حرف زدن با تو من آروم میشم ! وقتی تو کنارم باشی دیگه احساس تنهایی نمیکنم !
ولی حالا !؟
مامانی طاها
5 شهریور 90 12:00
سلام من هم با حرفهای شما کاملا موافقم و منم فکر میکنم که کلی تغییر کرده کارام و اصلا برای خودم وقت ندارم و گاهی هم از بس که فکر میکنم هنگ میکنم اما خوب این روالی که باید طی بشه و چاره ای هم نداریم

دلم میگیره وقتی با اومدن بچه میبینم اینقدر مجبوریم از خودمون عبور کنیم ...
مامان روژین
6 شهریور 90 1:22
بابا محسن پدر و مادر یعنی از خودگذشتگی دیگه . به خاطر همین چیزهاست که پدر و مادر به گردن بچه هاشون حق دارن . اگه اوضاع مالیتون در حدی بود که می تونستید برای پرهام یه پرستار تمام وقت استخدام کنید واقعاً این کار رو میکردید که بعدش مثل اروپایی ها با همسرتون دوتایی برید گردش ، با هم خلوت کنید ، دوتایی برید مهمونی و خوشگذرونی و از این حرفها و لحظه به لحظه بودن در کنار پرهام جون رو به خاطر این دوتایی بودن ها از دست بدید . من که حاضر نبودم و نیستم . چون الان هم خودتون می دونید این دوتایی بودن ها از بین نرفته و نمی ره . فقط یه کوچولو کمتر شده . ولی باارزش تر و پایدارتر . به نظر من که می ارزه .

البته که سه تایی بودن خیلی باارزشه .ولی ما که اروپایی بزرگ نشدیم و اون روش هارا نمی شناسیم در اسلام هم صد برابر توصیه شده به پدر و مادر خود نیکی کنید محبت به فرزند که در قلب هر پدر و مادر واقعی وجود دارد و نیازی به تاکید نیست ! چرا توی ایران اینقدر عروسها با مادر شوهرها , مادر با فرزندهای متاهلشون و ... مشکل دارند ؟ به خاطر وابستگیه شدید به فرزنده دیگه ! همه ما در اطرافمون پدرها و مادرهای مسن را دیدیم که با هم اصلا رومانتیک برخورد نمیکنند . حتی به هم سلام نمیکنن ! ولی مادره جونش واسه پسر 40 سالش در میاد ! پسری که خودش زن داره و بچه داره . فکر میکنید پسره دیگه نیاز به ناز و نوازش مادرش داره ؟! بعد پسره با زنش مشکل داره چون ایشون مثل مادرش درکش نمیکنه و بهانه های الکی و اوقات تلخیهای بعدی ...
خب چه فرقی میکنه ؟ ما هم یک روز پیر میشیم و ما هم بلاخره تنها میشیم و بچه ها میرن . ولی تا اونموقع چند ساله که از همون همسر روزهای اول ازدواجمون دور موندیم. بعد اونموقع خانه ایی از نو بسازیم ؟ فقط به صرف اینکه روزها فقط ما دوتا با هم هستیم .
نظر من اینه که هرچیزی به جا و به اندازه خودش .امیدوارم کاملا متوجه منظور من شده باشید .


مامان روژین
7 شهریور 90 0:43
من هم با نظر شما صد در صد موافقم . بحث خوبی بود . کاملاً متوجه منظورتون شدم . پرهام گلم رو ببوسید . خیلی خیلی هم مواظب مامان پرهام باشید .
مامان روژین
7 شهریور 90 0:43
من هم با نظر شما صد در صد موافقم . بحث خوبی بود . کاملاً متوجه منظورتون شدم . پرهام گلم رو ببوسید . خیلی خیلی هم مواظب مامان پرهام باشید .

مامانی باید مواظب ما دوتا باشه !
فهیمه مامان پرهام
7 شهریور 90 3:14
در مورد این پستتون به اندازه ای حرفاتونو قبول دارم و اونقدر حرف برای گفتن که نه روز اول تونستم کامنت بذارم نه الان می تونم همه حرفامو بزنم، شده از بس حرف برای گفتن داری سکوت می کنی؟ اون جوریم.
شاید یه روز توی وبم احساساتم رو در این مورد بنویسم


حتما بنویسید . موفق باشید
مامان باران
7 شهریور 90 15:43
سلام نمی دونم این حرف درستیه که میزنم یا نه .من با وجودی که زندگیم قشنگتر شده همه چیز دارم به لطف خدا وهستند کسانی که آرزوی این زندگی رو دارن ولی خیلی دلم واسه خود سابقم تنگ شده .بارانو دوست دارم همه ی زندگیمه ولی از همسرم دورم کرده.کم خوابی وخستگی رمق وحوصله ای کمی برام میذاره و این رو باید نثار همسرم کنم.گله وشکایت دیگران هم بماند که حال اون روزمون رو به هم میزنه.منم مثل شما نگران خودمم وهمسرم.

من فکر میکنم تا وقتی بچه ها خیلی کوچیک هستند اینجوری باشه و با بزرگتر شدنشون و بهتر بگم با مستقل تر شدنشون ما پدر و مادرها دوباره بتونیم به خودمون برسیم . بچه ها پاره تن هردو هستند و کسی هم شکایتی نمیکنه اما بازم کسی نمیتونه جای کسی را پر کنه . بهتره حتما یک زمانی را به هم اختصاص دهیم .